𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒
کوک: تکرار کن من ماله توام
ا/ت :من ماله تو ام(ذهنت=چرا هرچی میگه انجام میدم چرااااا آه انگار کنترل ندارم رو بدنم)
کوک:خب پس خودت گفتی .....آماده باش پرنسس.......
*2سال بعد*
💢قبل از اینکه ادامه پارت رو بخونید پارت های قبل فقط یه پیش زمینه برای اینکه جونگکوک کی هست تو داستان بود و اینکه نقش اصلی نیست اما نقش مهمی داره .پس باید گذشته جونگکوک و ا/ت میدونستید
نقش اصلی داستان کیم تهیونگ و ا/ت هست....و داستان تازه شروع میشه💢
*دوسال بعد*
تو اینه خودم رو دیدم به یه لباس عروسی که شاید بیشتر از صدها هزار دلار پولش بود و به میکاپ صورتی و دخترانه و موهایی که به زور مادرم هایلات های طلایی خیلی خوشگلی لاشون بود دورم ریخته بودن و یه لنز سبز که چشمهای بزرگ و کشیده ام رو بهتر نشون
بده...... چقدر از خودم بدم میومد.......
شاید اگر پدر و مادرم اینجا بودن این اتفاق نمی افتاد و مجبور نبودم با پسری که حتی تا حالا ندیدمش حرف ازدواج کنم اونم به زور مادر بزرگم کسی که بزرگم کرده بود....... کسی که همه کسم بود ........ و الان داشت نابودم میکرد به خاطر ارزوهای خودش برای اون شرکت احمقانش..........
چه فرقی میکرد الان منکه لباس عروس پوشیده بودم همه مهمون ها اومده بودن و دیگه تموم شده بود فقط باید می گفتم بله تا خودم با دست خودم اتیش بزنم به
..........زندگی
با ورودم تو سالن همه جا سکوت شد
همینطوری
که توی سالن قدم میزدم به اطراف نگاه میکردم
بعضی ها با عشق و بعضیها با نفرت که انگار ارث باباشون رو ازم طلب دارن نگام می کردن......... رسیدم پله ها رو یکی یکی رفتم بالا سرم پایین بود و فقط به کفش های براق خیلی خفن میدیدم و صاحبش کسی نبود جز همسر اینده من
با مِن مِن گفتم بله همون جواب از طرف مقابلم هم صورت گرفت
(حالا هم رو ببوسید
با شنیدن این جمله دنیام به اخر رسید...... گرمای دست یکی رو روی صورت حس کردم که باعث شد به بالا نگاه کنم و واسه اولین بار همسرم رو ببینم اووووووووووووو. خیلی خوش تیپ و
خوش قیافه بودددددددددددددد جررررر
با حس گرماییی رو لبم به خودم اومدم چند لحظه ای هنگ کردم و با حس فرو رفتن دندونش توی لب پایینم فهمیدم که باید همکاری کنم............... پس کردم مگه چاره ای هم داشتم باید کسی رو میبوسیدم که حتی چند
لحظه از اولین باری که قیافش رو دیدم نگذشته بود.
توی مراسم با هام خیلی مهربون رفتار میکرد و همش پیشم بود.......... اما میدونستم این فقط بازیشه
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒
کوک: تکرار کن من ماله توام
ا/ت :من ماله تو ام(ذهنت=چرا هرچی میگه انجام میدم چرااااا آه انگار کنترل ندارم رو بدنم)
کوک:خب پس خودت گفتی .....آماده باش پرنسس.......
*2سال بعد*
💢قبل از اینکه ادامه پارت رو بخونید پارت های قبل فقط یه پیش زمینه برای اینکه جونگکوک کی هست تو داستان بود و اینکه نقش اصلی نیست اما نقش مهمی داره .پس باید گذشته جونگکوک و ا/ت میدونستید
نقش اصلی داستان کیم تهیونگ و ا/ت هست....و داستان تازه شروع میشه💢
*دوسال بعد*
تو اینه خودم رو دیدم به یه لباس عروسی که شاید بیشتر از صدها هزار دلار پولش بود و به میکاپ صورتی و دخترانه و موهایی که به زور مادرم هایلات های طلایی خیلی خوشگلی لاشون بود دورم ریخته بودن و یه لنز سبز که چشمهای بزرگ و کشیده ام رو بهتر نشون
بده...... چقدر از خودم بدم میومد.......
شاید اگر پدر و مادرم اینجا بودن این اتفاق نمی افتاد و مجبور نبودم با پسری که حتی تا حالا ندیدمش حرف ازدواج کنم اونم به زور مادر بزرگم کسی که بزرگم کرده بود....... کسی که همه کسم بود ........ و الان داشت نابودم میکرد به خاطر ارزوهای خودش برای اون شرکت احمقانش..........
چه فرقی میکرد الان منکه لباس عروس پوشیده بودم همه مهمون ها اومده بودن و دیگه تموم شده بود فقط باید می گفتم بله تا خودم با دست خودم اتیش بزنم به
..........زندگی
با ورودم تو سالن همه جا سکوت شد
همینطوری
که توی سالن قدم میزدم به اطراف نگاه میکردم
بعضی ها با عشق و بعضیها با نفرت که انگار ارث باباشون رو ازم طلب دارن نگام می کردن......... رسیدم پله ها رو یکی یکی رفتم بالا سرم پایین بود و فقط به کفش های براق خیلی خفن میدیدم و صاحبش کسی نبود جز همسر اینده من
با مِن مِن گفتم بله همون جواب از طرف مقابلم هم صورت گرفت
(حالا هم رو ببوسید
با شنیدن این جمله دنیام به اخر رسید...... گرمای دست یکی رو روی صورت حس کردم که باعث شد به بالا نگاه کنم و واسه اولین بار همسرم رو ببینم اووووووووووووو. خیلی خوش تیپ و
خوش قیافه بودددددددددددددد جررررر
با حس گرماییی رو لبم به خودم اومدم چند لحظه ای هنگ کردم و با حس فرو رفتن دندونش توی لب پایینم فهمیدم که باید همکاری کنم............... پس کردم مگه چاره ای هم داشتم باید کسی رو میبوسیدم که حتی چند
لحظه از اولین باری که قیافش رو دیدم نگذشته بود.
توی مراسم با هام خیلی مهربون رفتار میکرد و همش پیشم بود.......... اما میدونستم این فقط بازیشه
۳.۶k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.