پارت ۸
نایون
که بعد چن مین صدای اونی که خواستیم بهش الماس هارو بفروشیم اومد
با حرفای که زد کل بدنم یخ کرد از تهیونگ جدا شدم
×آقای کیم فرار کردن
نایون: من..معذرت میخام
تهیونگ: عه؟ نکنه اونی که الماس هارو دزدیده توی کوچولو
نایون: چیزه .. من باید برات توضیح بدم
تهیونگ: اینحا که نمیشه
نایون: منظورت چیه؟
تهیونگ: الان میفهمی
×یکی دیگه هم باهاش بود ولی فرار کرد
تهیونگ: تو خفه شو
نایون
تهیونگ یه دستمالی رو صورتم گذاش و سیاهی...
تهیونگ
سریع بلندش کردم و رفتم بیرون
گذاشتمش داخل ماشین و خودم سوار شدم
و سمت خونه حرکت کردم رسیدم
پیاده شدم و دوباره بلندش کردم بردمش داخل و روی کاناپه نشستم و منتظرم بودم به هوش بیاد
پرش زمان به شب*
نایون
چشامو باز کردم سردرد داشتم دیدم توی یه خونه دیگه ام سریع بلند شدم که یادم اومد چی شد
که بعد چن مین صدای اونی که خواستیم بهش الماس هارو بفروشیم اومد
با حرفای که زد کل بدنم یخ کرد از تهیونگ جدا شدم
×آقای کیم فرار کردن
نایون: من..معذرت میخام
تهیونگ: عه؟ نکنه اونی که الماس هارو دزدیده توی کوچولو
نایون: چیزه .. من باید برات توضیح بدم
تهیونگ: اینحا که نمیشه
نایون: منظورت چیه؟
تهیونگ: الان میفهمی
×یکی دیگه هم باهاش بود ولی فرار کرد
تهیونگ: تو خفه شو
نایون
تهیونگ یه دستمالی رو صورتم گذاش و سیاهی...
تهیونگ
سریع بلندش کردم و رفتم بیرون
گذاشتمش داخل ماشین و خودم سوار شدم
و سمت خونه حرکت کردم رسیدم
پیاده شدم و دوباره بلندش کردم بردمش داخل و روی کاناپه نشستم و منتظرم بودم به هوش بیاد
پرش زمان به شب*
نایون
چشامو باز کردم سردرد داشتم دیدم توی یه خونه دیگه ام سریع بلند شدم که یادم اومد چی شد
۵۰۶
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.