رز وحشی... فیک تهیونگ
پارت:11
البته اگر بشه اسمش رو عشق گذاشت شاید ترس بود اما هر چیزی ک بود من تا حالا نداشتم
ب خودم اومدم هولش دادم و روبه بهش گفتم:
-دارین چیکار میکنین منو با اجبار اوردین اینجا و حالا..دیگه بهم نزدیک نشین
و با سرعت از اونجا بیرون رفت و رفت سمت اتاقش
بعد از اینکه تهیونگ تنها شد لبش رو لیسید و گفت:
+اون دختر واقعا خوشمزست
ات هم توی اتاقش نشسته بود و داشت دنبال ی راه فرار میگشت اما اون مافیا بود صدردصد اگ فرار میکرد و گیرش مینداخت میکشتش
اما اون ک تا اخر عمر نمیتونه اینجا بمونه باید باهاش حرف میزد و امیدوار میبود ک اجازه میده ک بره
از اتاق رفتم بیرون و رفتم ست اتاق خودش در رو ک باز کردم
دیدمش داشت نوشیدنی قرمز رنگی رو مینوشید رفت سمتش و گفتم:
-باید باهاتون حرف بزنم
چشماش رو باز کرد و گفت:
+در چ مورد
-درمورد اینجا بودن من
+ما قبلا در این مورد حرف زدیم گفتم تو باید...
-من باید برم پیش کسی ک دوسش دارم
داشت چی میگفت اون ک کسی رو دوست نداشت اما با خودش فک کرده بود اگر این رو بگه شاید بزاره بره
تهیونگ لیوان توی دستش رو گذاشت کنار و بلند شد و روبه رو ات وایساد
+چی گفتی!؟
-م..من م.میگم میخ..ام برم پیش..ک.سی ک..د.دوست دارم
+تو کی رو دوست دارس ک میخای بخاطرش منو ول کنی ها(با داد
-م.من
+تو چی هاا تو چی مگ نمیشنوی میگمدوست دارم چقدر میخای منو اذیت کنی تا حرفم رو باور کنی توهم سعی کن منو دوست داشته باشی نزار شبیه ب قبل بشم
حرفاش برام مثل ی علامت سوال بود نمیدونستم درمورد چی حرف میزنه اما فقط باید میرفتم
چند قدم ب عقب بر داشتم و از اتاق رفتم بیرون
ب در اتاق خودم رسیدم وقتی خواستم پام رو توی اتاقم بزارم
صدایی از اتاقش اومد،صدای شکستن چیزی
سریع رفتم سمت اتاقش و در رو باز کردم
همه چی بهم ریخته بود
-ت.تهیونگ
با چشمای عصبانیش بهم نگاه کرد
+وقتی داری باهام حرف میزنی لکنت نگیر(با داد
دست کرد و لیوانش رو برداشت و با سرعت به زمین کوبید ی تیکه شیشه پرت شد و ی کم دست منو برید البته از چشم تهیونگ دور نموند
+م..من
سریع رفتم سمتش و کشیدمش توی بغلم ...ادامه دارد
شرط:
لایک:1۴۰
کامنت:100"یونو!؟"
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
البته اگر بشه اسمش رو عشق گذاشت شاید ترس بود اما هر چیزی ک بود من تا حالا نداشتم
ب خودم اومدم هولش دادم و روبه بهش گفتم:
-دارین چیکار میکنین منو با اجبار اوردین اینجا و حالا..دیگه بهم نزدیک نشین
و با سرعت از اونجا بیرون رفت و رفت سمت اتاقش
بعد از اینکه تهیونگ تنها شد لبش رو لیسید و گفت:
+اون دختر واقعا خوشمزست
ات هم توی اتاقش نشسته بود و داشت دنبال ی راه فرار میگشت اما اون مافیا بود صدردصد اگ فرار میکرد و گیرش مینداخت میکشتش
اما اون ک تا اخر عمر نمیتونه اینجا بمونه باید باهاش حرف میزد و امیدوار میبود ک اجازه میده ک بره
از اتاق رفتم بیرون و رفتم ست اتاق خودش در رو ک باز کردم
دیدمش داشت نوشیدنی قرمز رنگی رو مینوشید رفت سمتش و گفتم:
-باید باهاتون حرف بزنم
چشماش رو باز کرد و گفت:
+در چ مورد
-درمورد اینجا بودن من
+ما قبلا در این مورد حرف زدیم گفتم تو باید...
-من باید برم پیش کسی ک دوسش دارم
داشت چی میگفت اون ک کسی رو دوست نداشت اما با خودش فک کرده بود اگر این رو بگه شاید بزاره بره
تهیونگ لیوان توی دستش رو گذاشت کنار و بلند شد و روبه رو ات وایساد
+چی گفتی!؟
-م..من م.میگم میخ..ام برم پیش..ک.سی ک..د.دوست دارم
+تو کی رو دوست دارس ک میخای بخاطرش منو ول کنی ها(با داد
-م.من
+تو چی هاا تو چی مگ نمیشنوی میگمدوست دارم چقدر میخای منو اذیت کنی تا حرفم رو باور کنی توهم سعی کن منو دوست داشته باشی نزار شبیه ب قبل بشم
حرفاش برام مثل ی علامت سوال بود نمیدونستم درمورد چی حرف میزنه اما فقط باید میرفتم
چند قدم ب عقب بر داشتم و از اتاق رفتم بیرون
ب در اتاق خودم رسیدم وقتی خواستم پام رو توی اتاقم بزارم
صدایی از اتاقش اومد،صدای شکستن چیزی
سریع رفتم سمت اتاقش و در رو باز کردم
همه چی بهم ریخته بود
-ت.تهیونگ
با چشمای عصبانیش بهم نگاه کرد
+وقتی داری باهام حرف میزنی لکنت نگیر(با داد
دست کرد و لیوانش رو برداشت و با سرعت به زمین کوبید ی تیکه شیشه پرت شد و ی کم دست منو برید البته از چشم تهیونگ دور نموند
+م..من
سریع رفتم سمتش و کشیدمش توی بغلم ...ادامه دارد
شرط:
لایک:1۴۰
کامنت:100"یونو!؟"
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
۶۲.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.