سرنوشـ.زیبا

#سرنوشـ.زیبا
#پارت هفتم

ات:اممممم باشه پنچ دقیقه بخوابمم تلو خدا.!(شکل کیوت)

کوک:باشه اما اگه نرفتیم لباس بخریم ناراحت نشیا چون من کار دارم

(ات از تخت پرید پایین یهه لباس پوشید(اسلاید دو هست)

ویو ات:
کلی لباس دیدم آخر به سلیقه کوک دوتا لباس خریدیم(تو اسلاید سه و چهار هست )

ویو کوک:
وای ات پدرمو در آورد هی از این ور به اون ور آخر میخواست چیزی نخره خودم دوتا براش انتخاب کردم الان تو ماشینیم و دارم میرم ات و برسونم و برم سر یه قاتل جزقالش کنم😏

کوک:رسیدیم خونه پیاده شو ات!

ات:تو نمیای..؟

کوک:نه باید برم به کارای مافیاییم برسم ظهر زود میام

ات:باشه خوشبگذره

کوک:معلومه خوش میگذره

ویو ات :
رفتم پیش اجوما و گفتم میخوام من نهارو درست کنم و اجوما هم بهم کمک کرد اما کوک نیومد رفتم تو اتاق خودم

ویو کوک:
آمدم خونه خیلی دیر شده بود به ات قول داده بودم میام اما خوب رفتم تو خونه که اجوما را دیدم بهش گفتم ات کجاست گفت نمی‌دونم برای شما نهار درست کرد نیومدید نخورده رفت رفتم توی اتاقمو دیدم اما نتونستم پیداش کنم رفتم تو اتاق خودش دیدم داره .............

(اسلاید ۴ لباسی که. ات فردا می‌پوشه برای دیدن مادر کوک)