جادوگر سفید و سیاه پارت ۹
___________
ویو ادمین
تهیونگ: او خیانت کار را دستگیر کنید
تمامی نگهبان ها به سمت او رفتند ولی او با خواندن وردی نامرئی شد
...: کجا رفت
تهیونگ: چرا طوری رفتار میکنید انگار نمیدانستید جادوگر است
ناگهان ا/ت جیغ بلندی کشید و وقتی تهیونگ به طرف ا/ت برگشت دید که او نامرئی شد
تهیونگ: ا/تتتتت پیداش کنید
بعد از اون وردی رو خواند که بهش قدرت این را میداد تا دید مرئی داشته باشد و دید کسی در مراسم نیست سریع سوار جارو شد و از بالا همه جا را گشت ولی اثری از ا/ت نبود برگشت و تمامی مردمان را جمع کرد و گفت
تهیونگ: هر کس بتواند ا/ت را پیدا کند جایزه ی ویژه ای به میدهم
و دوباره سوار جارو اش شد و پرواز کرد......
ویو ا/ت
تهیونگ و اون پسره داشتند باهم حرف میزدند که او وردی را خواند و نامرئی شد و بعد از مدتی حس لمس چیزی را با بدنم حس کردم که جیغی کشیدم که دهانم بسته شد و دیدم تهیونگ دارد دنبالم میگرد پس نامرئی شدم که آن مرد را دیدم
.... : لطفا آروم باش من از طرف پادشاه جادوگران سفید آماده ام لطفا با من بیاید باید سریع تر از اینجا برویم
به دنبال او رفتم تا رسیدیم به کلبه ای و وردی را خواند که انگار مرئی شدیم که صدایی آشنا آمد
.... : ا/ت
ویو ادمین
تهیونگ: او خیانت کار را دستگیر کنید
تمامی نگهبان ها به سمت او رفتند ولی او با خواندن وردی نامرئی شد
...: کجا رفت
تهیونگ: چرا طوری رفتار میکنید انگار نمیدانستید جادوگر است
ناگهان ا/ت جیغ بلندی کشید و وقتی تهیونگ به طرف ا/ت برگشت دید که او نامرئی شد
تهیونگ: ا/تتتتت پیداش کنید
بعد از اون وردی رو خواند که بهش قدرت این را میداد تا دید مرئی داشته باشد و دید کسی در مراسم نیست سریع سوار جارو شد و از بالا همه جا را گشت ولی اثری از ا/ت نبود برگشت و تمامی مردمان را جمع کرد و گفت
تهیونگ: هر کس بتواند ا/ت را پیدا کند جایزه ی ویژه ای به میدهم
و دوباره سوار جارو اش شد و پرواز کرد......
ویو ا/ت
تهیونگ و اون پسره داشتند باهم حرف میزدند که او وردی را خواند و نامرئی شد و بعد از مدتی حس لمس چیزی را با بدنم حس کردم که جیغی کشیدم که دهانم بسته شد و دیدم تهیونگ دارد دنبالم میگرد پس نامرئی شدم که آن مرد را دیدم
.... : لطفا آروم باش من از طرف پادشاه جادوگران سفید آماده ام لطفا با من بیاید باید سریع تر از اینجا برویم
به دنبال او رفتم تا رسیدیم به کلبه ای و وردی را خواند که انگار مرئی شدیم که صدایی آشنا آمد
.... : ا/ت
۵.۴k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.