𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁴
جیانگ :پس منو گول میزنی ها ...
جونگکوک : اوما من واقعا نمیتونم حتی یک ثانیه عمرم رو با لیا تصور کنم ...من نمیتونم حتی ...
جیانگ نزدیک کوک میشه و سرش رو نوازش میکنه و میگه : من از دلایل تو با خبرم ...من به دنیات نیاوردم اما من بزرگت کردم ...یه مادر از دل بچش همیشه آگاهه ...شاید گاهی نفهمم تو دل جانگ می چی میگذره با اینکه خودم به دنیاش آوردم اما میفهمم تو دلت چی میگذره چون تو اولین کسی بودی که حس مادر شدن رو بهم دادی ...
جونگکوک دلش با حرف های مادرش آروم شده بود ...
....................................................
_خانه خانواده کیم_
بعد از خوردن شام هایون رفت تو اتاقش تا کارهایی که در کلاس استاد مغرورش به دانشجوهاش محول کرده بود رو انجام بده ...
بعد از آماده کردن تحقیقات داشت دفتر چه پنجاه صفحه ای رو آماده میکرد ...
به صفحه آخر که رسید کسی در زد ...
هایون خمیازه ای کشید و در همون حالت گفت :بفرمایید ...
تهیونگ در رو باز کردو وارد شد ...
دستی به پشت خواهر کوچولوش کشید وقتی با تحقیق صد صفحه ای و دفتر چه پر شده پنجاه صفحه ای مواجه شد گفت :آیگووو جونگکوک یک نمونه از استاد های خوب دانشگاست!
هایون :بله شما که خودت داغون تری باید اینو بگی !
تهیونگ :من اومدم بهت یه چیز بگم و برم ...
هایون :بوگو گلم ...
تهیونگ :حتما امروز کوک درمورد یک پروژه خصوصی بهت گفته !
هایون :بله ...
تهیونگ : یادته چند وقت پیش ازت اون دفترچه خاطراتیو خواستم که تو بچگیت تو قصر سلسله گوریو پیدا کردی ؟همون موقع که آخر هفته برای بازدید ازش رفته بودیم ...به قول بابا هم یه چیز یاد گرفتیم هم تفریح کردیم!
هایون : آره یادمه ...
تهیونگ :اون تحقیق خصوصی به اون مربوطه ...اگه اون رو رد کنی یعنی میتونستی در حق برادرت ، پسرداییت، دختر خاله و پسر خالت کاری انجام بده که ندادی؟
هایون :خب این چه ربطی به اونا داره ؟ اصلا به جیمین و جانگ می چه مربوطه ؟ یابه تو و جونگکوک ؟
تهیونگ :به زودی میفهمی ...فقط بهش فکر کن !
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁴
جیانگ :پس منو گول میزنی ها ...
جونگکوک : اوما من واقعا نمیتونم حتی یک ثانیه عمرم رو با لیا تصور کنم ...من نمیتونم حتی ...
جیانگ نزدیک کوک میشه و سرش رو نوازش میکنه و میگه : من از دلایل تو با خبرم ...من به دنیات نیاوردم اما من بزرگت کردم ...یه مادر از دل بچش همیشه آگاهه ...شاید گاهی نفهمم تو دل جانگ می چی میگذره با اینکه خودم به دنیاش آوردم اما میفهمم تو دلت چی میگذره چون تو اولین کسی بودی که حس مادر شدن رو بهم دادی ...
جونگکوک دلش با حرف های مادرش آروم شده بود ...
....................................................
_خانه خانواده کیم_
بعد از خوردن شام هایون رفت تو اتاقش تا کارهایی که در کلاس استاد مغرورش به دانشجوهاش محول کرده بود رو انجام بده ...
بعد از آماده کردن تحقیقات داشت دفتر چه پنجاه صفحه ای رو آماده میکرد ...
به صفحه آخر که رسید کسی در زد ...
هایون خمیازه ای کشید و در همون حالت گفت :بفرمایید ...
تهیونگ در رو باز کردو وارد شد ...
دستی به پشت خواهر کوچولوش کشید وقتی با تحقیق صد صفحه ای و دفتر چه پر شده پنجاه صفحه ای مواجه شد گفت :آیگووو جونگکوک یک نمونه از استاد های خوب دانشگاست!
هایون :بله شما که خودت داغون تری باید اینو بگی !
تهیونگ :من اومدم بهت یه چیز بگم و برم ...
هایون :بوگو گلم ...
تهیونگ :حتما امروز کوک درمورد یک پروژه خصوصی بهت گفته !
هایون :بله ...
تهیونگ : یادته چند وقت پیش ازت اون دفترچه خاطراتیو خواستم که تو بچگیت تو قصر سلسله گوریو پیدا کردی ؟همون موقع که آخر هفته برای بازدید ازش رفته بودیم ...به قول بابا هم یه چیز یاد گرفتیم هم تفریح کردیم!
هایون : آره یادمه ...
تهیونگ :اون تحقیق خصوصی به اون مربوطه ...اگه اون رو رد کنی یعنی میتونستی در حق برادرت ، پسرداییت، دختر خاله و پسر خالت کاری انجام بده که ندادی؟
هایون :خب این چه ربطی به اونا داره ؟ اصلا به جیمین و جانگ می چه مربوطه ؟ یابه تو و جونگکوک ؟
تهیونگ :به زودی میفهمی ...فقط بهش فکر کن !
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
۳.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.