پارت ۱۸
از زبان کوک :
سرشو نوازش میکردم که کم کم خواب رفت لبخندی زدم این تازه بیدار شده بود از خواب دوباره خوابید دختره کیوت لباشو آروم بوسیدم و آروم از اتاق رفتم بیرون (علامت بادیگارد شخصی کوک ٪)
+ببینم هماهنگ کردی با اون مرتیکه تو بار امشب ساعت ۱۲
٪بله رییس نگران نباشید
+هوم آفرین خب حالا گمشو
٪ارباب خودتون گفتین بریم کارخونه محموله ها رو چک کنید ممکن اصل نباشن تا دیر نشده زود تر بریم چکشون کنیم
+خیلی خب افرادو آماده کن بریم
٪چشم
بعد رفت و یه تیپ خفن مافیایی زد و سوار لیموزینش شد و افرادش هم با ماشین های لامبورگینی که دور تا دور ماشینشو گرفته بودن راه افتادن و رفتن همون کارخونه متروکه کوک که با کشتار گاه هیچ فرقی نداشت کوک آدم مهربونی بود ولی فقط برای عشقش نه با هیچ کس دیگه ای فقط جلوی یونا یه قیافه خندون و کیوت داشت ولی جلوی افرادش یه قیافه سرد و کاملا جدی داشت رفت اصلحه هاشو چک کرد و بعد سراغ کوکائین ها رفت همه چیز سر جاش بود و هیچ کدوم تقلبی نبودن کسی جرعت نداشت که با کوک در بیوفته و چیز غیر اصل بهش بده و جنس های تقلبی بهش بده رفت سراغ اون جاسوس هایی که اومده بودن عمارت کوک تا جاسوسیشو بکنن خودش رفت سراغشون و همشون کشت و بعد جنازشونو یه جا خاک میکرد.....
از زبان یونا:
یک ساعت بعد با خیسی بین پاهام از خواب بیدار شدم اهااا پس بگو چرا بی حالم مال اینه که پریود شدم از این بد تر دیگه چیزی هست اع لعنت به هر چی پریودیه دلم به شدت درد میکرد همینطور کمرم سریع رفتم تو حموم و یه پد گذاشتم تا خون جایی رو بر نداره رفتم پایین تو آشپزخونه و از خدمتکار یه مسکن گرفتم تا یکم بهتر بشم رفتم رو کاناپه نشستم و مشغول فیلم دیدن شدم تا یادم بره درد دارم و پریودم.......
**
شب ساعت 1:۲۰
از زبان یونا:
کوک هنوز خونه نیومده هر چی بهشم زنگ میزنم جواب نمیده واییی نه نکنه اتفاقی براش افتاده باشه چرا گوشیشو جواب نمیده از ترس و دلشوره ای که داشتم خوابم نمیبرد یهو صدای ماشینشو شنیدم که اومد داخل وایییی خیالم راحت شد میخواستم برم بپرسم بغلش ولی یادم اومد باهاش قهرم چون دیر اومد و جواب گوشیمم نداد اومد داخل من فورا رفتم بالا تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم و خودمو به خواب زدم که دیدم آروم در اتاق باز شد و اومد فک کرد من خوابم لباساشو درآورد و فقط با یه تیشرت برگرد و منو بغل کرد ولی من رومو برگردوندم و دستشو از دور کمرم برداشتم
+اع بیبی بیداری هنوز چرا نخوابیدی
_........
+بیبی میدونم بیداری چرا باهام حرف نمیزنی
_........
+عشقم
_.........
+عسلم
_ساکت شو نمیتونی خرم کنی با این حرفا چرا جوابمو نمیدی ها اینقدر بهت زنگ زدم تا این موقع کجا بودی؟؟؟؟؟
سرشو نوازش میکردم که کم کم خواب رفت لبخندی زدم این تازه بیدار شده بود از خواب دوباره خوابید دختره کیوت لباشو آروم بوسیدم و آروم از اتاق رفتم بیرون (علامت بادیگارد شخصی کوک ٪)
+ببینم هماهنگ کردی با اون مرتیکه تو بار امشب ساعت ۱۲
٪بله رییس نگران نباشید
+هوم آفرین خب حالا گمشو
٪ارباب خودتون گفتین بریم کارخونه محموله ها رو چک کنید ممکن اصل نباشن تا دیر نشده زود تر بریم چکشون کنیم
+خیلی خب افرادو آماده کن بریم
٪چشم
بعد رفت و یه تیپ خفن مافیایی زد و سوار لیموزینش شد و افرادش هم با ماشین های لامبورگینی که دور تا دور ماشینشو گرفته بودن راه افتادن و رفتن همون کارخونه متروکه کوک که با کشتار گاه هیچ فرقی نداشت کوک آدم مهربونی بود ولی فقط برای عشقش نه با هیچ کس دیگه ای فقط جلوی یونا یه قیافه خندون و کیوت داشت ولی جلوی افرادش یه قیافه سرد و کاملا جدی داشت رفت اصلحه هاشو چک کرد و بعد سراغ کوکائین ها رفت همه چیز سر جاش بود و هیچ کدوم تقلبی نبودن کسی جرعت نداشت که با کوک در بیوفته و چیز غیر اصل بهش بده و جنس های تقلبی بهش بده رفت سراغ اون جاسوس هایی که اومده بودن عمارت کوک تا جاسوسیشو بکنن خودش رفت سراغشون و همشون کشت و بعد جنازشونو یه جا خاک میکرد.....
از زبان یونا:
یک ساعت بعد با خیسی بین پاهام از خواب بیدار شدم اهااا پس بگو چرا بی حالم مال اینه که پریود شدم از این بد تر دیگه چیزی هست اع لعنت به هر چی پریودیه دلم به شدت درد میکرد همینطور کمرم سریع رفتم تو حموم و یه پد گذاشتم تا خون جایی رو بر نداره رفتم پایین تو آشپزخونه و از خدمتکار یه مسکن گرفتم تا یکم بهتر بشم رفتم رو کاناپه نشستم و مشغول فیلم دیدن شدم تا یادم بره درد دارم و پریودم.......
**
شب ساعت 1:۲۰
از زبان یونا:
کوک هنوز خونه نیومده هر چی بهشم زنگ میزنم جواب نمیده واییی نه نکنه اتفاقی براش افتاده باشه چرا گوشیشو جواب نمیده از ترس و دلشوره ای که داشتم خوابم نمیبرد یهو صدای ماشینشو شنیدم که اومد داخل وایییی خیالم راحت شد میخواستم برم بپرسم بغلش ولی یادم اومد باهاش قهرم چون دیر اومد و جواب گوشیمم نداد اومد داخل من فورا رفتم بالا تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم و خودمو به خواب زدم که دیدم آروم در اتاق باز شد و اومد فک کرد من خوابم لباساشو درآورد و فقط با یه تیشرت برگرد و منو بغل کرد ولی من رومو برگردوندم و دستشو از دور کمرم برداشتم
+اع بیبی بیداری هنوز چرا نخوابیدی
_........
+بیبی میدونم بیداری چرا باهام حرف نمیزنی
_........
+عشقم
_.........
+عسلم
_ساکت شو نمیتونی خرم کنی با این حرفا چرا جوابمو نمیدی ها اینقدر بهت زنگ زدم تا این موقع کجا بودی؟؟؟؟؟
۳۹.۹k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.