p8
(ویو ا.ت)
از خواب بیدار شدم دیدم توی بغل جونگکوکم با یاد آوری اتفاق های دیشب سرخ شدم باورم نمیشد یعنی من الان دختر نیستم ؟ هوف آروم باش ا.ت چیزی نیست به جونگکوک خیره شدم اون هنوز خواب بود ولی توی خواب برخلاف دیشب که اینقدر وحشی و خشن بود الان به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده گوشیمو برداشتم و از صورتش عکس گرفتم اون خیلی خیلی کیوت بود میخواستم گونشو ببوسم که یهو دیدن چشماشو باز کرد خیلی دلم درد میکرد بغض کردم زیر دلم درد میکرد
_ ا.ت ...
بله؟(با صدای لرزون)
_ ا.ت تو ... خوبی ؟ (نگران)
آره خوبم نگران نباش
_ ا.ت به من دروغ تحویل نده
دلم درد میکنه (بغض)
_ باشه باشه آرم باش بیا اینجا
دستاشو باز کرد که برم بغلش منم رفتم توی بغلش و سرمو گزاشتم روی سینه ش و اونم شروع کرد به ماساژ دادن شکمم وقتی حالم بهتر شد رفتیم پایین تا صبحانه بخوریم و وقتی خوردیم جونگکوک گفت که باید بره کمپانی و بعد میاد پیشم گونمو بوسید و رفت
از خواب بیدار شدم دیدم توی بغل جونگکوکم با یاد آوری اتفاق های دیشب سرخ شدم باورم نمیشد یعنی من الان دختر نیستم ؟ هوف آروم باش ا.ت چیزی نیست به جونگکوک خیره شدم اون هنوز خواب بود ولی توی خواب برخلاف دیشب که اینقدر وحشی و خشن بود الان به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده گوشیمو برداشتم و از صورتش عکس گرفتم اون خیلی خیلی کیوت بود میخواستم گونشو ببوسم که یهو دیدن چشماشو باز کرد خیلی دلم درد میکرد بغض کردم زیر دلم درد میکرد
_ ا.ت ...
بله؟(با صدای لرزون)
_ ا.ت تو ... خوبی ؟ (نگران)
آره خوبم نگران نباش
_ ا.ت به من دروغ تحویل نده
دلم درد میکنه (بغض)
_ باشه باشه آرم باش بیا اینجا
دستاشو باز کرد که برم بغلش منم رفتم توی بغلش و سرمو گزاشتم روی سینه ش و اونم شروع کرد به ماساژ دادن شکمم وقتی حالم بهتر شد رفتیم پایین تا صبحانه بخوریم و وقتی خوردیم جونگکوک گفت که باید بره کمپانی و بعد میاد پیشم گونمو بوسید و رفت
۴۰۵
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.