فیک جونگ کوک پارت ۱۵ (معشوقه) فصل ۲
دستمو روی کمرش گذاشتم و به خودم چsبوندمش و آروم دستمو سمت پایین میبردم که یهو با یادآوری اینکه اینکه دارم چه غلطی میکنم و ا.ت رو تنها گذاشتم محکم هولش دادم.
میا:fuck باز چه مرگتههههه دیگه داری اعصابم رو خورد میکنی!
ارباب: خفه شو من باید برم پیش ا.ت اون تنهاست (مست)
میا: آها پس بخاطر اون هرzه این مسخره بازیارو راه انداختی!
رد دستشو دنبال کردم داشت به جایی اشاره میکرد یهو دیدم ا.ت روی یه صندلی نشسته و کای (اون یکی رقیب ارباب که ازش حتی بیشتر از میا متنفره) داره اونو میbوسه اونم بدون هیچ حرفی مونده و دستشو روی شونه های کای گذاشته! با دیدن اون صحنه خون جلوی چشمام رو گرفت! درسته که من شوهر ا.ت نیستم ولی پدرش که بهش گفته منو و اون قراره ازدواج کنیم و اون داره بهم خیانت میکنه! درسته که بهش علاقه ای ندارم ولی چیزی که ماله من نباید عمومی و در دسترس همه باشه! یهو رفتم سمتش و کای رو گرفتم و پرت کردم کنار.
کای : چه مرگته جِی فک نکن چون از همه ی ما باند قوی تری داری میتونی لذت و رابطه رو هم ازمون بگیری! اون دخترو اول من پیدا کردم!
ارباب:انگار وقتی تازه اومدم داخل ندیدی که این دختر هم با من بود! اون برده ی جnسi منه!
کای:جدا؟
ارباب: آره حالا گمشو!(عربده)
اونم چند تا چیز زیر لب زمزمه کرد ورفت.برگشتم سمت ا.ت که بیحال بود.
ارباب: خب هرzه کوچولو داشتی چه غلطی میکردی؟
ا.ت: به من نگو هرzه ولم کن برو گمشو پیش همون دختره!
ارباب: با دdی درست حرف بزن هرzه کوچولو!
ا.ت: گوه نخور من و تو تا بحال رابطه نداشتیم پس خفه!
اون قطعا دیوونه شده بود چون اون انقد برای من زبون درازی نمیکرد!
ارباب: که گوه نخورم آره؟الان نشونت میدم کی گوه میخوره!
رفتن سمتشو مچ دستشو گرفتم و بزور بلندش کردم همش پاهاش رو شل میگرفت تا بلندش نکنم چسbوندنش به دیوار و دستمام رو روی بازوهای ظریفش میکشیدم ولی هیچ کاری نمیکرد یهو دستمو از زیر لباس کوتاهش (یادتونه که لباسشو؟ یه لباس یه تیکه بود که دامنش هم بهش وصل بود و تا بالای زانوش بود عکسش هم دوباره میزارم ) وارد شرtش کردم که یهو جیغ بیجونی کشید دستمو سمت پوsیش بردم و انگشت فaکیم رو واردش کردم که جیغی کشید ولی برای کسی مهم نبود چون همهی افرادی که اینجا یه مشت مافیای عوضی بودن که خودشون درحال تjاوز کردن به دخترای دیگه یا حتی دخترایی که مافیا بودن ولی خب ا.ت قراره زن من بشه پس مشکلی نیست حتی اگه این ازدواج اجبار باشه واسه رفع نیازام به دردم میخوره ولی هنوز خیلی تنگه باید گشادش کنم دومین انگشتم رو هم واردش کردم که محکم بازوم رو گرفت و سرشو توی گردنم فرو برد پاهاش داشت بی جون میشد معلوم بود خیلی درد داره ولی اهمیتی دادم و سومین انگشتم رو هم اواردش کردم که یهو.........
میا:fuck باز چه مرگتههههه دیگه داری اعصابم رو خورد میکنی!
ارباب: خفه شو من باید برم پیش ا.ت اون تنهاست (مست)
میا: آها پس بخاطر اون هرzه این مسخره بازیارو راه انداختی!
رد دستشو دنبال کردم داشت به جایی اشاره میکرد یهو دیدم ا.ت روی یه صندلی نشسته و کای (اون یکی رقیب ارباب که ازش حتی بیشتر از میا متنفره) داره اونو میbوسه اونم بدون هیچ حرفی مونده و دستشو روی شونه های کای گذاشته! با دیدن اون صحنه خون جلوی چشمام رو گرفت! درسته که من شوهر ا.ت نیستم ولی پدرش که بهش گفته منو و اون قراره ازدواج کنیم و اون داره بهم خیانت میکنه! درسته که بهش علاقه ای ندارم ولی چیزی که ماله من نباید عمومی و در دسترس همه باشه! یهو رفتم سمتش و کای رو گرفتم و پرت کردم کنار.
کای : چه مرگته جِی فک نکن چون از همه ی ما باند قوی تری داری میتونی لذت و رابطه رو هم ازمون بگیری! اون دخترو اول من پیدا کردم!
ارباب:انگار وقتی تازه اومدم داخل ندیدی که این دختر هم با من بود! اون برده ی جnسi منه!
کای:جدا؟
ارباب: آره حالا گمشو!(عربده)
اونم چند تا چیز زیر لب زمزمه کرد ورفت.برگشتم سمت ا.ت که بیحال بود.
ارباب: خب هرzه کوچولو داشتی چه غلطی میکردی؟
ا.ت: به من نگو هرzه ولم کن برو گمشو پیش همون دختره!
ارباب: با دdی درست حرف بزن هرzه کوچولو!
ا.ت: گوه نخور من و تو تا بحال رابطه نداشتیم پس خفه!
اون قطعا دیوونه شده بود چون اون انقد برای من زبون درازی نمیکرد!
ارباب: که گوه نخورم آره؟الان نشونت میدم کی گوه میخوره!
رفتن سمتشو مچ دستشو گرفتم و بزور بلندش کردم همش پاهاش رو شل میگرفت تا بلندش نکنم چسbوندنش به دیوار و دستمام رو روی بازوهای ظریفش میکشیدم ولی هیچ کاری نمیکرد یهو دستمو از زیر لباس کوتاهش (یادتونه که لباسشو؟ یه لباس یه تیکه بود که دامنش هم بهش وصل بود و تا بالای زانوش بود عکسش هم دوباره میزارم ) وارد شرtش کردم که یهو جیغ بیجونی کشید دستمو سمت پوsیش بردم و انگشت فaکیم رو واردش کردم که جیغی کشید ولی برای کسی مهم نبود چون همهی افرادی که اینجا یه مشت مافیای عوضی بودن که خودشون درحال تjاوز کردن به دخترای دیگه یا حتی دخترایی که مافیا بودن ولی خب ا.ت قراره زن من بشه پس مشکلی نیست حتی اگه این ازدواج اجبار باشه واسه رفع نیازام به دردم میخوره ولی هنوز خیلی تنگه باید گشادش کنم دومین انگشتم رو هم واردش کردم که محکم بازوم رو گرفت و سرشو توی گردنم فرو برد پاهاش داشت بی جون میشد معلوم بود خیلی درد داره ولی اهمیتی دادم و سومین انگشتم رو هم اواردش کردم که یهو.........
۹.۰k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.