تک پارتی هیونجین
تک پارتی هیونجین
#درخواستی
(وقتی مافیاس و امشب شب عروسیتونه)
امشب قرار بود با هیونجین پسری که دوساله با هم قرار میزارید ازدواج کنی. هم خیلی خوشحال بودی و استرس داشتی به هر حال شب عروسیت بود و میترسیدی که رویایی ترین شب زندگیت اونجوری که میخواستی پیش نره.
به سمت آینه ی قدی آریشگاه حرکت کردی و خودتو که در عین حال توی زیبا ترین حالت خودت بودی نگاهی انداختی، لباس ساده و سفید رنگت که تا پایین پات بود، یقه ی بازش که باعث میشد ترقوه و شونه ی های لاغر و استخونیت معلوم بشه، میکاپ ملایم اما زیبایی که صورت زیباتو زیبا تر کرده بود. همه ی اینا عالی بودن و بهت احساس خوشحالیه زیادی میدادن، لبخندی به خودت زدی و به سمت آرایشگرت حرکت کردی که اونم با دیدن زیباییت لبخندی زد و گفت
(&علامت آرایشگر)
&اوه خانم هوانگ شما واقعا بی نقص و زبیا شدید، کمی دیگه آقای هوانگ هم میرسن پس اگه میخواید اینجا منتظرشون بمونید منم میرم به یسری از کار ها رسیدگی کنم
+باشه، خیلی ممنون *با لبخند*
آرایشگر تعضیمی کرد و از سالنی که تو داخلش بودی خارج شد
*بعد از ۱۰ مین*
با صدای در نگاهتو بهش دادی به سمت در رفتی و بازش کردی که با قامت قد بلند و مردونه ی هیون که توی اون کت و شلوار شیک خیلی جذاب به نظر میرسید روبهرو شده و با لبخند بهش گفتی
+سلام هیونی
هیون که هنوز از اون حجم از زیباییت دهنش باز مونده بود با لحن جذابی گفت
_عزیزم چقد بی نقص و زیبا شدی😯
با دیدن حالت چهرش و حرفای شیرینش لبخندی بزرگ بهش زدی و دستاتو دور گردنش حلقه کردی و بغلش کردی که اونم متقابلا دستاشو دور کمر باریکت حلقه کرد
_واقعا هیچ وقت فکرشو نمیکردم که یه همچین خانم زیبایی همسر آیندم بشه
+منم واقعا فکرشو نمیکردم که یه همچین آقای هات و جذابی شوهر آیندم بشه
هر دو باهم خندیدید و کمی خودتونو از هم فاصله دادید اما دستاتون هنوز سر جای قبلیشون بود، هیون یک دفعه خیلی غیر منتظره لباتو بین لباش گرفت و شروع کرد به نرم بوسیدن لبات تو هم چند ثانیه طول کشید تا موقعیتتو درک کنی و بعدش تو هم باهاش توی بوسه همراه شدی و با عشق هم دیگرو بوسیدید.
بعد از چند ثانیه بوسه رو شکوندی و هردو با عشق به چشمان هم خیره شدید، صورتاتون فاصله ی ناچیزی با هم داشتند و پیشونی هاتون بهم چسبیده بودن
_عاشقتم هوانگ ا.ت *لبخند ملیح*
+منم عاشقتم هوانگ هیونجین *لبخند*
لایک نمیکنی گوگولی؟
#درخواستی
(وقتی مافیاس و امشب شب عروسیتونه)
امشب قرار بود با هیونجین پسری که دوساله با هم قرار میزارید ازدواج کنی. هم خیلی خوشحال بودی و استرس داشتی به هر حال شب عروسیت بود و میترسیدی که رویایی ترین شب زندگیت اونجوری که میخواستی پیش نره.
به سمت آینه ی قدی آریشگاه حرکت کردی و خودتو که در عین حال توی زیبا ترین حالت خودت بودی نگاهی انداختی، لباس ساده و سفید رنگت که تا پایین پات بود، یقه ی بازش که باعث میشد ترقوه و شونه ی های لاغر و استخونیت معلوم بشه، میکاپ ملایم اما زیبایی که صورت زیباتو زیبا تر کرده بود. همه ی اینا عالی بودن و بهت احساس خوشحالیه زیادی میدادن، لبخندی به خودت زدی و به سمت آرایشگرت حرکت کردی که اونم با دیدن زیباییت لبخندی زد و گفت
(&علامت آرایشگر)
&اوه خانم هوانگ شما واقعا بی نقص و زبیا شدید، کمی دیگه آقای هوانگ هم میرسن پس اگه میخواید اینجا منتظرشون بمونید منم میرم به یسری از کار ها رسیدگی کنم
+باشه، خیلی ممنون *با لبخند*
آرایشگر تعضیمی کرد و از سالنی که تو داخلش بودی خارج شد
*بعد از ۱۰ مین*
با صدای در نگاهتو بهش دادی به سمت در رفتی و بازش کردی که با قامت قد بلند و مردونه ی هیون که توی اون کت و شلوار شیک خیلی جذاب به نظر میرسید روبهرو شده و با لبخند بهش گفتی
+سلام هیونی
هیون که هنوز از اون حجم از زیباییت دهنش باز مونده بود با لحن جذابی گفت
_عزیزم چقد بی نقص و زیبا شدی😯
با دیدن حالت چهرش و حرفای شیرینش لبخندی بزرگ بهش زدی و دستاتو دور گردنش حلقه کردی و بغلش کردی که اونم متقابلا دستاشو دور کمر باریکت حلقه کرد
_واقعا هیچ وقت فکرشو نمیکردم که یه همچین خانم زیبایی همسر آیندم بشه
+منم واقعا فکرشو نمیکردم که یه همچین آقای هات و جذابی شوهر آیندم بشه
هر دو باهم خندیدید و کمی خودتونو از هم فاصله دادید اما دستاتون هنوز سر جای قبلیشون بود، هیون یک دفعه خیلی غیر منتظره لباتو بین لباش گرفت و شروع کرد به نرم بوسیدن لبات تو هم چند ثانیه طول کشید تا موقعیتتو درک کنی و بعدش تو هم باهاش توی بوسه همراه شدی و با عشق هم دیگرو بوسیدید.
بعد از چند ثانیه بوسه رو شکوندی و هردو با عشق به چشمان هم خیره شدید، صورتاتون فاصله ی ناچیزی با هم داشتند و پیشونی هاتون بهم چسبیده بودن
_عاشقتم هوانگ ا.ت *لبخند ملیح*
+منم عاشقتم هوانگ هیونجین *لبخند*
لایک نمیکنی گوگولی؟
۵.۳k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.