Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part18
میکائل: بهت گفتم اگه حرفمو گوش نکنی رو حرفم حرف بزنی میکشمت مثل نامزدم ک خودم با همین دست هام کشمتش(باصدای مردونه سرد)
شیرین: ولم کن
دست هاشو شل کرد ک بلند شدم و رفتم تو اتاقم و مشت میزدم به دیوار از بچگی همین کارو میکردم وقتی عصبانی بودم دست هام پر خون شده بود همنجور نفس نفس میزدم که
(میکائل)
صدای اینکه شیرین مشت میزد به دیوار میشنیدم و معلوم بود ک الان دست هاش پر خون و زخمی شده برای همین به یک بهونه صداش زدم ک بیاد دست هاشو پانسمان کنم
میکائل: هوییی شیرین بیا اتاقمو مرتب کن بدو
شیرین:امدم
با موهاییی بهم ریخته امد ک به دست هاش نگاه کردم ک خون میومد رفت تو اتاقم ک دستشو گرفتم
میکائل: بشین رو تخت
(شیرین)
میکائل صدام زد ک برم اتاقشو مرتب کنم رفتم تو اتاقش ک دستمو گرفت گفت بشینم رو تخت دیدم لوازم پانسمان اورد و جلوم زانو زد
میکائل: از خون متنفرم و از کارهایی تو
شیرین: میتونی الان بگی من پرستار خوبی نیستم ک بزارن برم
میکائل: رو اعصبابم هستی ولی خب دختر کاری
شیرین:ولم کن دستمو
میکائل: الان گفتم از خون بدم میاد نشنیدی؟
شیرین: خودم میشورم
دستمو ول کرد
میکائل: گمشو سریع بشور بعدشم با همون زبونت کل این زمین هارو لیس بزن گمشو(باداد)
با داد ک زد بلند شدم دست هامو شستم و شروع کردم به تمیز کردن
(۵ساعت بعد)
مدام بهم کار میداد خسته شده بود پاهام درد میکرد اخه یک ادم چقدر میتونه عوضی باشه همنجور تمیز میکردم
میکائل: من برم از فروشگاه اون پسره برای خودم چیزی بخرم توهم تمیز کن
شیرین: بزارید من برم
میکائل:کار دارم با اون پسره
میکائل اینو گفت و رفت دوست داشتم خودم برم ولی خب حوصله بحث باهاش نداشتم
رو تخت میکائل نشستم ک کمرم درد میکرد دراز کشیدم ک خوابم برد
با وایب رمان این عکس هارو پیدا کردم خوبه یانه؟
Part18
میکائل: بهت گفتم اگه حرفمو گوش نکنی رو حرفم حرف بزنی میکشمت مثل نامزدم ک خودم با همین دست هام کشمتش(باصدای مردونه سرد)
شیرین: ولم کن
دست هاشو شل کرد ک بلند شدم و رفتم تو اتاقم و مشت میزدم به دیوار از بچگی همین کارو میکردم وقتی عصبانی بودم دست هام پر خون شده بود همنجور نفس نفس میزدم که
(میکائل)
صدای اینکه شیرین مشت میزد به دیوار میشنیدم و معلوم بود ک الان دست هاش پر خون و زخمی شده برای همین به یک بهونه صداش زدم ک بیاد دست هاشو پانسمان کنم
میکائل: هوییی شیرین بیا اتاقمو مرتب کن بدو
شیرین:امدم
با موهاییی بهم ریخته امد ک به دست هاش نگاه کردم ک خون میومد رفت تو اتاقم ک دستشو گرفتم
میکائل: بشین رو تخت
(شیرین)
میکائل صدام زد ک برم اتاقشو مرتب کنم رفتم تو اتاقش ک دستمو گرفت گفت بشینم رو تخت دیدم لوازم پانسمان اورد و جلوم زانو زد
میکائل: از خون متنفرم و از کارهایی تو
شیرین: میتونی الان بگی من پرستار خوبی نیستم ک بزارن برم
میکائل: رو اعصبابم هستی ولی خب دختر کاری
شیرین:ولم کن دستمو
میکائل: الان گفتم از خون بدم میاد نشنیدی؟
شیرین: خودم میشورم
دستمو ول کرد
میکائل: گمشو سریع بشور بعدشم با همون زبونت کل این زمین هارو لیس بزن گمشو(باداد)
با داد ک زد بلند شدم دست هامو شستم و شروع کردم به تمیز کردن
(۵ساعت بعد)
مدام بهم کار میداد خسته شده بود پاهام درد میکرد اخه یک ادم چقدر میتونه عوضی باشه همنجور تمیز میکردم
میکائل: من برم از فروشگاه اون پسره برای خودم چیزی بخرم توهم تمیز کن
شیرین: بزارید من برم
میکائل:کار دارم با اون پسره
میکائل اینو گفت و رفت دوست داشتم خودم برم ولی خب حوصله بحث باهاش نداشتم
رو تخت میکائل نشستم ک کمرم درد میکرد دراز کشیدم ک خوابم برد
با وایب رمان این عکس هارو پیدا کردم خوبه یانه؟
۶.۲k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.