فیک جونگ کوک پارت ۱۵
پارت 15
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
❌❌البته متوجه شدم مثل همیشه خجالت میکشه پس لامپ هارو خاموش کردم و رفتم سراغ لب هاش و وحشیانه بوسیدمش و بعد هم رفتم سراغ گردنش و گردنش رو مارک دار کردم🚫🚫 صدای آهی که کشید بیشتر تحریکم میکرد😈❌🚫 کم کم پایین تر اومدم و رفتم سراغ س.ی.ن.ه هاش یکیشو میبوسیدم و یکیش رو به بازی گرفته بودم🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫❌
داستان از دید ا/ت :
کوک اومد پایین تر و رفت سمت س.ی.ن.ه هام و یکیش رو میبوسید یکیش رو به بازی گرفته بود❌❌🚫🚫 خیلی تحریکم کرده بود و هدفش این بود که خودم بهش بگم که و.ا.ر.د.م کنه🥵🔞
همینجوری رفت پایین تر و............
نویسنده : اولین باره اینقدر واضح دارم توضیح میدم🤣🚫
یکم از دیک.ش رو و.اردم کرد تا بهش عادت کنم🔞 و بعد که بهش عادت کردم کامل واردم کرد اون موقع بود که معنی درد با لذت رو فهمیدم...
.
.
« پرش زمانی از شب به صبح »
داستان از دید کوک :
تقریبا ساعت ۸ صبح بود که از خواب بلند شدم و ا/ت توی بغلم بود خیلی آروم که بیدار نشه بلند شدم و یه دوش گرفتم و اومدم بیرون لباسام رو پوشیدم و یه بوسه کوچولو روی لباش زدم 😘❌
.
.
.
.
.
.
✅✅✅✅✅ بیاید بیاید اینور بازار بیاید بیاید بخونید که حواسم هست به کسایی که نخوندن😘
ا/ت ، بیدار شدم و لباس پوشیدم و یه آبی به دست و صورتم زدم ..رفتم توی آشپزخونه دیدم کوک همه چیز رو آماده کرده🤩
کوک : عشقم بیدار شدی بلاخره ؟
ا/ت : اره ولی اون کیسه آب گرم چی بود زیر دلم؟
کوک : آها اون ....ام دیشب زیر دلت خیلی درد گرفت بخاطر همین من اون کیسه آب گرم رو گذاشتم زیر دلت که دردش خوب شه خوب شدی؟
ا/ت : وایی مرسی آره بهترم
کوک : خب شروع کنیم صبحانه مون رو بخوریم!؟
ا/ت : حتما🤩🤤
نویسنده : بعدا پارت بعد رو میخونیم😌🤣
ادامه دارد..........
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
❌❌البته متوجه شدم مثل همیشه خجالت میکشه پس لامپ هارو خاموش کردم و رفتم سراغ لب هاش و وحشیانه بوسیدمش و بعد هم رفتم سراغ گردنش و گردنش رو مارک دار کردم🚫🚫 صدای آهی که کشید بیشتر تحریکم میکرد😈❌🚫 کم کم پایین تر اومدم و رفتم سراغ س.ی.ن.ه هاش یکیشو میبوسیدم و یکیش رو به بازی گرفته بودم🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫❌
داستان از دید ا/ت :
کوک اومد پایین تر و رفت سمت س.ی.ن.ه هام و یکیش رو میبوسید یکیش رو به بازی گرفته بود❌❌🚫🚫 خیلی تحریکم کرده بود و هدفش این بود که خودم بهش بگم که و.ا.ر.د.م کنه🥵🔞
همینجوری رفت پایین تر و............
نویسنده : اولین باره اینقدر واضح دارم توضیح میدم🤣🚫
یکم از دیک.ش رو و.اردم کرد تا بهش عادت کنم🔞 و بعد که بهش عادت کردم کامل واردم کرد اون موقع بود که معنی درد با لذت رو فهمیدم...
.
.
« پرش زمانی از شب به صبح »
داستان از دید کوک :
تقریبا ساعت ۸ صبح بود که از خواب بلند شدم و ا/ت توی بغلم بود خیلی آروم که بیدار نشه بلند شدم و یه دوش گرفتم و اومدم بیرون لباسام رو پوشیدم و یه بوسه کوچولو روی لباش زدم 😘❌
.
.
.
.
.
.
✅✅✅✅✅ بیاید بیاید اینور بازار بیاید بیاید بخونید که حواسم هست به کسایی که نخوندن😘
ا/ت ، بیدار شدم و لباس پوشیدم و یه آبی به دست و صورتم زدم ..رفتم توی آشپزخونه دیدم کوک همه چیز رو آماده کرده🤩
کوک : عشقم بیدار شدی بلاخره ؟
ا/ت : اره ولی اون کیسه آب گرم چی بود زیر دلم؟
کوک : آها اون ....ام دیشب زیر دلت خیلی درد گرفت بخاطر همین من اون کیسه آب گرم رو گذاشتم زیر دلت که دردش خوب شه خوب شدی؟
ا/ت : وایی مرسی آره بهترم
کوک : خب شروع کنیم صبحانه مون رو بخوریم!؟
ا/ت : حتما🤩🤤
نویسنده : بعدا پارت بعد رو میخونیم😌🤣
ادامه دارد..........
۷۷.۰k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.