• ◌حکایت ما ◌. ✤
هر شب تنها داخل اتاقم روی تختم می شینم و با هنثفری آهنگ گوش می دم و اشکام جاری میشه.
این تابستونی که قرار بود خوش بگذره چی شد؟ بعد این همه مدتی که با هم کلاسی هام بودم هیچ کدوم از اونا بهم زنگ هم نمی زنن یا جواب پیامم رو نمی دن. خانوادم همش بهم می گن: چرا همش سرت تو گوشیه؟ چرا بیرون نمیری چرا گوشه گیری. خلاصه وقتای که تو اتاقم هستم برای این که یه موقع از تنهایی نمیر.م انیمه نگاه می کنم :) با این که وجود ندارن ولی من همراه اونا می خندم و گریه می کنم حتی باها شون بزرگ می شم واسه همین دیگه الان میفهمم به هیچ کس نیاز ندارم...
.................................................................
این بود حکایت این روز های ما
اگر واقعاً این جوریه بهم بوگو ببینم چند نفریم:O
بوای❤️
این تابستونی که قرار بود خوش بگذره چی شد؟ بعد این همه مدتی که با هم کلاسی هام بودم هیچ کدوم از اونا بهم زنگ هم نمی زنن یا جواب پیامم رو نمی دن. خانوادم همش بهم می گن: چرا همش سرت تو گوشیه؟ چرا بیرون نمیری چرا گوشه گیری. خلاصه وقتای که تو اتاقم هستم برای این که یه موقع از تنهایی نمیر.م انیمه نگاه می کنم :) با این که وجود ندارن ولی من همراه اونا می خندم و گریه می کنم حتی باها شون بزرگ می شم واسه همین دیگه الان میفهمم به هیچ کس نیاز ندارم...
.................................................................
این بود حکایت این روز های ما
اگر واقعاً این جوریه بهم بوگو ببینم چند نفریم:O
بوای❤️
۱.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.