Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
امیر:قرار چی؟
دریا:موهامو رنگ کنم
امیر:قلبم امد تو دهنمم دختررر
دریا:ایسگات کردم حالا بگیر بخواب
چراغ خواب روشن کردم
امیر:کی میخوای بری موهاتو رنگ کنی؟
دریا:فردا چطور؟
امیر:ساعت چند؟
دریا:۳ برم تا ۵ چطور؟
امیر:هیچی همنجوری
یک ربعی گذشت ک دیدم امیر داره شروع به خندیدن میکنه رومو کردم طرفش دیدم زیر پتو داره با یکی حرف میزنه
امیر: باشه بیبی ساعت ۳نیم میام دنبالت بیا خونمون خوش بگذزونیم
تا اینو شنیدم پتو رو از روش ورداشتم
دریا:داری چی غلطی میکنییی توووو هااااااااااا
امیر: چی غلطی؟
دریا: اون کی بود داشتی باهاش حرف میزدی کی رو میخوای بیارییی امیررررر
امیر: هیچکسو بگیر بخواب توهمی شدی
دریا:گوشیتو بده گوشیتو بده
امیر گوشیشو قایم میکنه
دریا:میگم بده
امیر:بگیر بخواب
زدم زیر گریه
امیر: بابا الکی چرا گریه میکنی
امد بغلم کنه ک پسش زدم ولی زورش از من بیشتر بود تو بغل خودشو کشوند
امیر: گریه نکن خوشگلم ععع
اشک هامو همنجور پاک میکرد
دریا: میدونی قلبم ضعیفه چرا اینکارو میکنی نکن
امیر: ببخشید امدم شب تولدت یکم بخندونتم
دریا: کجاش خندار بود؟
امیر: اره میدونم مسخره بود
(۲سال بعد)
دوسال گذشت ما الان دوتا دوقلو داریم یکی دختر یکی پسر اسم دختر رو گذاشتیم کمند و اسم پسره کامیار اگر یک دختر دیگ بیاریم اسمشو میزاریم دلسا
دریا:وایی امیر دیگ خسته شدم من دیگ گوه بخورم بچه بیارممم
امیر:خودمم خسته شدم الان ساعت ۴ صبح من فردا قراره ۷ برم سرکار چرا اینا نمخوابن
دریا: من دستشویشون عوض کردم شیرشون خوردن بابا این چی وضعشه
امیر: شاید بدنشون درد میکنه اخه امروز خیلی بغل شدن؟
دریا:اره شاید
امیر بدن کامیار رو اروم ماساژ داد منم اروم بدن کمند ک کم کم خوابشون برد
امیر: دیدی خوابیدن
دریا:اخه بمیرم ک شما دوتا هنوز کوچلوین و نمتونن درد هاتون بگید
بچه هاروگذاشتیم سرجاشون خودمون نشستیم یکم چای بخوریم بعد بخوابیم
امیر: چی زود دوسال گذشت
دریا: اره خیلی زود گذشت
امیر: اوو چشم به هم بزنیم کمند رو باید عروسی کنیم کامیار بفرستیم سربازی
دریا: اوو به چی چیز هایی فکر میکنی تو
امیر: من ارزوهایی برای شما سه تا دارم حالا یکم این بچه ها بزرگ بشن دوتا دیگ بیاریم
دریا: مگه من دستگاه جوجه کشیم؟
امیر:ع بیبی دیگ نگو من ۵ تا بچه میخوام
دریا: تولیدی مگه؟
حرفی نزدیم
امیر: میگم کامیار راضی اسمشو گذاشیتم رو بچمون؟
دریا:نمدونم به نظرت کمند راضی
نویسنده:خب این داستانمون هم تموم شد من خودم ک اینو خیلی دوست داشتم اخه میتونست خیلی جاهاشو درک کنم بچه ها هیچ وقت همه بهم دیگ نمرسن به قول اون اهنگ خوب نیست هر رسیدنی ربطی نداشت ولی خب مرسی تا همنجا حمایتم کردینن
امیر:قرار چی؟
دریا:موهامو رنگ کنم
امیر:قلبم امد تو دهنمم دختررر
دریا:ایسگات کردم حالا بگیر بخواب
چراغ خواب روشن کردم
امیر:کی میخوای بری موهاتو رنگ کنی؟
دریا:فردا چطور؟
امیر:ساعت چند؟
دریا:۳ برم تا ۵ چطور؟
امیر:هیچی همنجوری
یک ربعی گذشت ک دیدم امیر داره شروع به خندیدن میکنه رومو کردم طرفش دیدم زیر پتو داره با یکی حرف میزنه
امیر: باشه بیبی ساعت ۳نیم میام دنبالت بیا خونمون خوش بگذزونیم
تا اینو شنیدم پتو رو از روش ورداشتم
دریا:داری چی غلطی میکنییی توووو هااااااااااا
امیر: چی غلطی؟
دریا: اون کی بود داشتی باهاش حرف میزدی کی رو میخوای بیارییی امیررررر
امیر: هیچکسو بگیر بخواب توهمی شدی
دریا:گوشیتو بده گوشیتو بده
امیر گوشیشو قایم میکنه
دریا:میگم بده
امیر:بگیر بخواب
زدم زیر گریه
امیر: بابا الکی چرا گریه میکنی
امد بغلم کنه ک پسش زدم ولی زورش از من بیشتر بود تو بغل خودشو کشوند
امیر: گریه نکن خوشگلم ععع
اشک هامو همنجور پاک میکرد
دریا: میدونی قلبم ضعیفه چرا اینکارو میکنی نکن
امیر: ببخشید امدم شب تولدت یکم بخندونتم
دریا: کجاش خندار بود؟
امیر: اره میدونم مسخره بود
(۲سال بعد)
دوسال گذشت ما الان دوتا دوقلو داریم یکی دختر یکی پسر اسم دختر رو گذاشتیم کمند و اسم پسره کامیار اگر یک دختر دیگ بیاریم اسمشو میزاریم دلسا
دریا:وایی امیر دیگ خسته شدم من دیگ گوه بخورم بچه بیارممم
امیر:خودمم خسته شدم الان ساعت ۴ صبح من فردا قراره ۷ برم سرکار چرا اینا نمخوابن
دریا: من دستشویشون عوض کردم شیرشون خوردن بابا این چی وضعشه
امیر: شاید بدنشون درد میکنه اخه امروز خیلی بغل شدن؟
دریا:اره شاید
امیر بدن کامیار رو اروم ماساژ داد منم اروم بدن کمند ک کم کم خوابشون برد
امیر: دیدی خوابیدن
دریا:اخه بمیرم ک شما دوتا هنوز کوچلوین و نمتونن درد هاتون بگید
بچه هاروگذاشتیم سرجاشون خودمون نشستیم یکم چای بخوریم بعد بخوابیم
امیر: چی زود دوسال گذشت
دریا: اره خیلی زود گذشت
امیر: اوو چشم به هم بزنیم کمند رو باید عروسی کنیم کامیار بفرستیم سربازی
دریا: اوو به چی چیز هایی فکر میکنی تو
امیر: من ارزوهایی برای شما سه تا دارم حالا یکم این بچه ها بزرگ بشن دوتا دیگ بیاریم
دریا: مگه من دستگاه جوجه کشیم؟
امیر:ع بیبی دیگ نگو من ۵ تا بچه میخوام
دریا: تولیدی مگه؟
حرفی نزدیم
امیر: میگم کامیار راضی اسمشو گذاشیتم رو بچمون؟
دریا:نمدونم به نظرت کمند راضی
نویسنده:خب این داستانمون هم تموم شد من خودم ک اینو خیلی دوست داشتم اخه میتونست خیلی جاهاشو درک کنم بچه ها هیچ وقت همه بهم دیگ نمرسن به قول اون اهنگ خوب نیست هر رسیدنی ربطی نداشت ولی خب مرسی تا همنجا حمایتم کردینن
۱۰.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.