دوست پسر مافیای من پارت ۲۰=
دوست پسر مافیای من پارت ۲۰=
=:جون دلم چی شده ؟
+:از اون موقعی ای ک اومدیم ی پسره همش زل زده بهم خمار نگاهم میکنه
با این حرفم کوک چشماشو بست نفسی صدا دار کشید و ی مشت کوبوند به دیوار ک باعث شد بلرزه
+:عشقم آروم باش لطفا
=:عزیزم زود لباستو عوض کن بیرون منتظرم
+:باشه
میدونستم کوک رفت الان دخل اونو بیاره هه😂
رفتم بیرون
*کوک دست میسو رو گرفت سریع حساب کرد و از فروشگاه خارج شدن بعدش میسو رو رسوند به ماشین گفت
=:تا موقعی ک من نیومدم حق نداری از ماشین پیاده بشی بشین توی ماشین تا من بیام
+:باشه ولی کجا داری میری؟
=:دارم میرم دخل اون کثافتو بیارم
+:ولی کوک اون فقط ی نگاه کرد به من میشه نکشیش فقط هر کاری میخوای بکن
=:اومم بیب میدونی نمیتونی منو منصرف کنی پس دیگ حرفشو نزن در ضمن من از کسی ک به قلب من نگاه کرده ساده نمیگذرم
+:باشه
بعدش رفتم تو ماشین نشستم تا بیاد حوصلم سر رفته بود الان کوک ی ربع بود رفته بود دلم میخواست برم ی چرخی توی مغازه ها بزنم ولی میدونستم اگ برم کوک تیکه تیکه میکنه منو به خاطر همین بیخیال شدم تا اینکه اومد تو ماشین اومد نشست تو ماشین کتشو در آورد کرواتشو شل کرد ک من دیوونه ی این کارش بودم بعدش ظرف مشروب طلایی رنگشو در آورد و تا آخرش نوشید بعدش ی نگاهی به من انداخت ک یک لحظه دلم ریخت از ترس اومد نزدیکم
=:جون دلم چی شده ؟
+:از اون موقعی ای ک اومدیم ی پسره همش زل زده بهم خمار نگاهم میکنه
با این حرفم کوک چشماشو بست نفسی صدا دار کشید و ی مشت کوبوند به دیوار ک باعث شد بلرزه
+:عشقم آروم باش لطفا
=:عزیزم زود لباستو عوض کن بیرون منتظرم
+:باشه
میدونستم کوک رفت الان دخل اونو بیاره هه😂
رفتم بیرون
*کوک دست میسو رو گرفت سریع حساب کرد و از فروشگاه خارج شدن بعدش میسو رو رسوند به ماشین گفت
=:تا موقعی ک من نیومدم حق نداری از ماشین پیاده بشی بشین توی ماشین تا من بیام
+:باشه ولی کجا داری میری؟
=:دارم میرم دخل اون کثافتو بیارم
+:ولی کوک اون فقط ی نگاه کرد به من میشه نکشیش فقط هر کاری میخوای بکن
=:اومم بیب میدونی نمیتونی منو منصرف کنی پس دیگ حرفشو نزن در ضمن من از کسی ک به قلب من نگاه کرده ساده نمیگذرم
+:باشه
بعدش رفتم تو ماشین نشستم تا بیاد حوصلم سر رفته بود الان کوک ی ربع بود رفته بود دلم میخواست برم ی چرخی توی مغازه ها بزنم ولی میدونستم اگ برم کوک تیکه تیکه میکنه منو به خاطر همین بیخیال شدم تا اینکه اومد تو ماشین اومد نشست تو ماشین کتشو در آورد کرواتشو شل کرد ک من دیوونه ی این کارش بودم بعدش ظرف مشروب طلایی رنگشو در آورد و تا آخرش نوشید بعدش ی نگاهی به من انداخت ک یک لحظه دلم ریخت از ترس اومد نزدیکم
۱۲.۹k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.