p⁸
کوک:ایشش چقد حرف میزنید بدویید
هوبی :ولشون کن
شوگا :جیمینی
موچی:بله
شوگا:بیا الان سرعتمون رو زیاد کنیم تا از اونا بزنیم جلوتر
موچی:ولی سرعت جونگکوک خیلی زیاده ما نمتونیم اون و رد کنیم
شوگا:امتحان کردنش که ضرر نداره فقط ۱۰۰ درصد خودتو بزار
موچی:باشه بریم
شوگا:سه دو یک
&جیمین و شوگا باهم انقدر تند دویدن که اول شدن
..........................................
خونه ی جین اینا
(بابا ات : ب ت مامان ات: م ت بابای جین ب.ج مامان جین م.ج )
ب.ت :به به دخترم بلاخره امدید
*بله
ب.ج :سلام دخترم
*سلام عمو حالتون چطوره
ب.ج :چقد بزرگ شدی
*لطف دارید
م.ج:سلام پسرم سلام دخترم
*سلام زن عمو جان حالتون چطوری
م.ج:ممنونم دخترم
*سلام مامان
م.ت:سلام دخترم
م.ت:چطوری پسرم
_ممنونم زن عمو
نامی:سلام عمو جان
ب.ج:سلام پسرا چطورید بفرمایید
*ته ته بیا یه لحظه
م.ت:چقد سریع
*مامان
م.ت:خب بابا
*در گوشتو بیار
ته:جان
*میگم که عمو و زن عمو نمیان
ته:چرا تو راهن دارن میان
_پچه ها پشید بریم بالا
&کل اعضا داشتن میرفتن
_ات تو چرا نمیای
*چی ؟کی ؟کجا ؟من؟
_(خنده)آره تو پشو بیا
*باشد
......................................
م.ج:پچه ها بیان پایین میخوایم صحبت کنیم
*_چشم
_پچه ها شما یه ذره زودتر برید من و ات الان میام
هوپی:ما میریم
*جانم
_چیزی شد که نمیتونستی بگی بهم پیام بده تا از اونجا جوابتو بدم
*باشه حالا بریم
_بریم
*او سلام زن عمو جان
م.ن:سلام دخترم
ب.ن:سلام ات جان
*سلام عمو حالتون چطوره
ب.ج :حالا که همه هستن می خوایم راجب به یه موضوعی صحبت کنیم بزرگترا قبلا تصمیشو گرفتن فقط الان بهتون اطلاع داده میشه یعنی هیچ مخالفتی در نظر گرفته نمیشه کنار دوستانتون که الان جزوی از خانواده ی ما هستن اینارو بهتون میگم
ب.ج:داداش بهتر خودت شروع کنی
ب.ت:خب از نظر کاری و شرکت هردوتای ما نیاز به پیشرفت داشتیم و با اینکه برادر بودیم زیادنمی تونستیم کاری کنیم گفتیم که هم من هم برادرم نیاز به کمک داره با هم همکار داشته باشیم شرکت من به یک کاپل مدل نیاز داره که ما ات و جین رو در نظر گرفتیم و شرکت میون (بابای جین ) نیاز به مدیر و مدیر عامل جدید نیاز داره که ما تصمیم گرفتیم شما باهم ازدواج کنین که هم شرکت های ما پیشرفت کنه هم شما کار داشته باشین و همچنین زندگی مشترک
*(به جین پیام دادم و گفتم که این حرفایی که الان میزنم چرت و پرته و توهم تاییدشون میکنی )
_(اوکی)
*ما نمیتونیم باهم ازدواج کنیم ما از همون اول بچگی هم دیگروبه چشم خواهر برادری نگاه میکردم نه معشوقه
_حق با اته
هوبی :ولشون کن
شوگا :جیمینی
موچی:بله
شوگا:بیا الان سرعتمون رو زیاد کنیم تا از اونا بزنیم جلوتر
موچی:ولی سرعت جونگکوک خیلی زیاده ما نمتونیم اون و رد کنیم
شوگا:امتحان کردنش که ضرر نداره فقط ۱۰۰ درصد خودتو بزار
موچی:باشه بریم
شوگا:سه دو یک
&جیمین و شوگا باهم انقدر تند دویدن که اول شدن
..........................................
خونه ی جین اینا
(بابا ات : ب ت مامان ات: م ت بابای جین ب.ج مامان جین م.ج )
ب.ت :به به دخترم بلاخره امدید
*بله
ب.ج :سلام دخترم
*سلام عمو حالتون چطوره
ب.ج :چقد بزرگ شدی
*لطف دارید
م.ج:سلام پسرم سلام دخترم
*سلام زن عمو جان حالتون چطوری
م.ج:ممنونم دخترم
*سلام مامان
م.ت:سلام دخترم
م.ت:چطوری پسرم
_ممنونم زن عمو
نامی:سلام عمو جان
ب.ج:سلام پسرا چطورید بفرمایید
*ته ته بیا یه لحظه
م.ت:چقد سریع
*مامان
م.ت:خب بابا
*در گوشتو بیار
ته:جان
*میگم که عمو و زن عمو نمیان
ته:چرا تو راهن دارن میان
_پچه ها پشید بریم بالا
&کل اعضا داشتن میرفتن
_ات تو چرا نمیای
*چی ؟کی ؟کجا ؟من؟
_(خنده)آره تو پشو بیا
*باشد
......................................
م.ج:پچه ها بیان پایین میخوایم صحبت کنیم
*_چشم
_پچه ها شما یه ذره زودتر برید من و ات الان میام
هوپی:ما میریم
*جانم
_چیزی شد که نمیتونستی بگی بهم پیام بده تا از اونجا جوابتو بدم
*باشه حالا بریم
_بریم
*او سلام زن عمو جان
م.ن:سلام دخترم
ب.ن:سلام ات جان
*سلام عمو حالتون چطوره
ب.ج :حالا که همه هستن می خوایم راجب به یه موضوعی صحبت کنیم بزرگترا قبلا تصمیشو گرفتن فقط الان بهتون اطلاع داده میشه یعنی هیچ مخالفتی در نظر گرفته نمیشه کنار دوستانتون که الان جزوی از خانواده ی ما هستن اینارو بهتون میگم
ب.ج:داداش بهتر خودت شروع کنی
ب.ت:خب از نظر کاری و شرکت هردوتای ما نیاز به پیشرفت داشتیم و با اینکه برادر بودیم زیادنمی تونستیم کاری کنیم گفتیم که هم من هم برادرم نیاز به کمک داره با هم همکار داشته باشیم شرکت من به یک کاپل مدل نیاز داره که ما ات و جین رو در نظر گرفتیم و شرکت میون (بابای جین ) نیاز به مدیر و مدیر عامل جدید نیاز داره که ما تصمیم گرفتیم شما باهم ازدواج کنین که هم شرکت های ما پیشرفت کنه هم شما کار داشته باشین و همچنین زندگی مشترک
*(به جین پیام دادم و گفتم که این حرفایی که الان میزنم چرت و پرته و توهم تاییدشون میکنی )
_(اوکی)
*ما نمیتونیم باهم ازدواج کنیم ما از همون اول بچگی هم دیگروبه چشم خواهر برادری نگاه میکردم نه معشوقه
_حق با اته
۸.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.