پارت ۱ عشق پایان ناپذیر
پارت ۱ عشق پایان ناپذیر
چویا: تههه صبح به این زودی باید برم مدرسه
مایو(خدمتکاره):چویا ساما بیدار شید صبحانه اماده است
چویا:باشه الان میام
مایو:من میتوانم برم
چویا:برو مشکلی نیست
مای :من دیگه مرخس بشم
مایو رفت پایین و صبحانه را چید روی میز و رفت سمت یکی دیگه از خدمتکارا (میو)
مایو:میو برو خانو صدا بزن
میو:باشه الان میرم
میو رفت طبقه ی بالا و در اتاق مامان چویا رو زو
تق تق تق
(الیزابت مامان چویا ببخش اگه اسمش چرته اسم دیگه ای به ذهنم نرسید)
الیزابت:بیا داخل
میو:بانو صبحانه حاضر هست اگه میشه تشریف بیارین
الیزابت باشه الان میام
میو:پس من مرخص میشم
الیزابت:برو
میو رفت
چویا هم داشت حاضر میشد تا بره پایی بعدشم مدرسه
لباساشو پوشید و رفت پایین اخرم نشت سر میز
مامانشم داشت حاضر میشد که بیاد پایین
(نکته:چویا اکو دازای اتسو الان دبیرستانی هست)
همه صابحانه خوردن
مامان چویا که رفت سراغ بقیه کاراش
و چویا هم کیفشو برداشت تا بره
چویا: بای بای مامان
الیزابت:خداحافظ پسر عزیزم
چویا از خانه خارج شد و سوار ماشین شد
رسید مدرسه و منتظر اکو موند
اکو هم همین کارا را کرد و رسید مدرسه تا چویا را دم در دید بدو بدو پرید بقلش و گفت
اکو:سلام دختر کوچولو
چویا:حرص منو در نیار اکو(چویا به اکو میگه اکو چون باهاش دوست صمیمی هست)
اکو:باشه باشه حالا چخبر
چویا:سلامتی تو چخبر
اکو:سلامتی بیا بریم داخل تا معلم مارو معرفی کنه
چویا:بریم
(نکته دیگه:چویا و اکو سال دومی هستن و امدن یک مدرسه دیگه چون از قبلی اخراج شدن دلیلم بعدا میکم)
چویا و اکو منتظر معلم موندن
بعد ۱۰ دقیقه معلم امد و گفت
معلم:سلام بچه ها شما همون انتقالی ها هستین
اکو و چویا:بله
معلم:بزارید من وارد کلاس بشم و بعدش شما پشت سر من بیاین راستی اشکال نداره کنار هم باشین
اکو و چویا:چه مشکلی اصلا هم مشکلی نیست
معلم وارد شد و اکو چویا هم وارد شدن
الان همه دخترا روی چشماشون قلب افتاده😍اینطوری
معلم :اینا دانش اموزان جدید هستن باهاشون خوب باشین
همه:هایی(چشم)
معلم:خودتونو معرفی کنید
چویا:من ناکاهارا چویا هستم از دیدن همتون خوشبختم
اکو:منم اکوتاگاوا ریونوسکه هستم از دیدن همتون خوشبختم
معلم:خب بریم بشینید سر جاتون پشت سر دازای و اتسوشی
اکو و چویا: هایی(چشم)
چویا نشت پشت سر دازای
اکو هم پشت سر اتسو
دخترا:سنسییی میشه اکوتاگاوا کون و چویا کون پیش ما بشینن
معلم:خیر ، حالا درس را شروع میکنیم کتاب هاتونو باز کنین
همه: هایی(چشم)
معلم:صفحه ۱۳۸ را باز کنین(داخل ذهنش :وایی من چقدر بدخنشم بدترین صفحه مطمعنا هیچکس نمیتونه اونو بخونه)
همه بچه ها باز کردن
معلم:کی میخواد بخونه
اکو و چویا همزمان دست هاشونو بلند میکنن و میگن
اکو و چویا: اجازه نیشه من بخونم
معلم:امم بزار .....
اکو:معلم بزارید من بخونم این دختر بچه نمیتونه
چویا:اشتباهه این بی ابرو نمیتونه بخونه
معلم:کافیهه(باداد)نصفشو ریونوسکه بخونه نصف دیگشو ناکاهارا
اینا همه خوندن و زنگ تفریح شد همه پسرا به غیر اکو و چویا رفتن بیرون
دخترا اجازه نمیدادن اکو و چویا برن
_(این علامت یعنی یکی از دخترا):اههه چویا کو دوست دختر داری
_:اکوتاگاوا کون میای دوست بشیم
دخترا همینجوری از اینجور سوالا میپرسیدن که چویا و اکو از کوره در رفتن
اکو و چویا:گمشین ببینم به چه حقی این سوالاتو میپرسین
دخترا:اویی چرا...........
________________________________________
ادامه داره😁
ببخش اینم کم شد🥲
امیدوارم از پارت ۱❤️
خوشتون امده باشه✨️
تا پارت بعد بای بای🌹
چویا: تههه صبح به این زودی باید برم مدرسه
مایو(خدمتکاره):چویا ساما بیدار شید صبحانه اماده است
چویا:باشه الان میام
مایو:من میتوانم برم
چویا:برو مشکلی نیست
مای :من دیگه مرخس بشم
مایو رفت پایین و صبحانه را چید روی میز و رفت سمت یکی دیگه از خدمتکارا (میو)
مایو:میو برو خانو صدا بزن
میو:باشه الان میرم
میو رفت طبقه ی بالا و در اتاق مامان چویا رو زو
تق تق تق
(الیزابت مامان چویا ببخش اگه اسمش چرته اسم دیگه ای به ذهنم نرسید)
الیزابت:بیا داخل
میو:بانو صبحانه حاضر هست اگه میشه تشریف بیارین
الیزابت باشه الان میام
میو:پس من مرخص میشم
الیزابت:برو
میو رفت
چویا هم داشت حاضر میشد تا بره پایی بعدشم مدرسه
لباساشو پوشید و رفت پایین اخرم نشت سر میز
مامانشم داشت حاضر میشد که بیاد پایین
(نکته:چویا اکو دازای اتسو الان دبیرستانی هست)
همه صابحانه خوردن
مامان چویا که رفت سراغ بقیه کاراش
و چویا هم کیفشو برداشت تا بره
چویا: بای بای مامان
الیزابت:خداحافظ پسر عزیزم
چویا از خانه خارج شد و سوار ماشین شد
رسید مدرسه و منتظر اکو موند
اکو هم همین کارا را کرد و رسید مدرسه تا چویا را دم در دید بدو بدو پرید بقلش و گفت
اکو:سلام دختر کوچولو
چویا:حرص منو در نیار اکو(چویا به اکو میگه اکو چون باهاش دوست صمیمی هست)
اکو:باشه باشه حالا چخبر
چویا:سلامتی تو چخبر
اکو:سلامتی بیا بریم داخل تا معلم مارو معرفی کنه
چویا:بریم
(نکته دیگه:چویا و اکو سال دومی هستن و امدن یک مدرسه دیگه چون از قبلی اخراج شدن دلیلم بعدا میکم)
چویا و اکو منتظر معلم موندن
بعد ۱۰ دقیقه معلم امد و گفت
معلم:سلام بچه ها شما همون انتقالی ها هستین
اکو و چویا:بله
معلم:بزارید من وارد کلاس بشم و بعدش شما پشت سر من بیاین راستی اشکال نداره کنار هم باشین
اکو و چویا:چه مشکلی اصلا هم مشکلی نیست
معلم وارد شد و اکو چویا هم وارد شدن
الان همه دخترا روی چشماشون قلب افتاده😍اینطوری
معلم :اینا دانش اموزان جدید هستن باهاشون خوب باشین
همه:هایی(چشم)
معلم:خودتونو معرفی کنید
چویا:من ناکاهارا چویا هستم از دیدن همتون خوشبختم
اکو:منم اکوتاگاوا ریونوسکه هستم از دیدن همتون خوشبختم
معلم:خب بریم بشینید سر جاتون پشت سر دازای و اتسوشی
اکو و چویا: هایی(چشم)
چویا نشت پشت سر دازای
اکو هم پشت سر اتسو
دخترا:سنسییی میشه اکوتاگاوا کون و چویا کون پیش ما بشینن
معلم:خیر ، حالا درس را شروع میکنیم کتاب هاتونو باز کنین
همه: هایی(چشم)
معلم:صفحه ۱۳۸ را باز کنین(داخل ذهنش :وایی من چقدر بدخنشم بدترین صفحه مطمعنا هیچکس نمیتونه اونو بخونه)
همه بچه ها باز کردن
معلم:کی میخواد بخونه
اکو و چویا همزمان دست هاشونو بلند میکنن و میگن
اکو و چویا: اجازه نیشه من بخونم
معلم:امم بزار .....
اکو:معلم بزارید من بخونم این دختر بچه نمیتونه
چویا:اشتباهه این بی ابرو نمیتونه بخونه
معلم:کافیهه(باداد)نصفشو ریونوسکه بخونه نصف دیگشو ناکاهارا
اینا همه خوندن و زنگ تفریح شد همه پسرا به غیر اکو و چویا رفتن بیرون
دخترا اجازه نمیدادن اکو و چویا برن
_(این علامت یعنی یکی از دخترا):اههه چویا کو دوست دختر داری
_:اکوتاگاوا کون میای دوست بشیم
دخترا همینجوری از اینجور سوالا میپرسیدن که چویا و اکو از کوره در رفتن
اکو و چویا:گمشین ببینم به چه حقی این سوالاتو میپرسین
دخترا:اویی چرا...........
________________________________________
ادامه داره😁
ببخش اینم کم شد🥲
امیدوارم از پارت ۱❤️
خوشتون امده باشه✨️
تا پارت بعد بای بای🌹
۷.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.