پارت ۴۱
استاد لوعیس لبخند سطحی زد؛ باوقار از کنارشون رد شد و وارد کلاس شد.
ایان فرصت رو غنیمت دونست و یه پسکله به جیمی زد و گفت: سر تخته بشورنت! مگه زبون نداری؟
جیمی دستی به گردنش کشید و مثلا با عصبانتیش که بیشتر کیوت بود گفت: جنابعالی ایما اشاره حالیت نمیشه بعد من لالم؟ پسره الدنگ. دودقیقه خفه میشدی نمیگفتن مرحوم لال بود؛ آبرومون رفت.
ایان بادست بهش اشاره کرد و گفت: میخواستی کرم نریزی تقصیر خودت بود. پسره ریقو.
جیمی پشت چشمی نازک کرد و به سمت کلاس رفت . سر راه به زره سر ادوارد هم از سر حرص لگدی زد که پاش نابود شد اما به رو خودش نیاورد و وارد کلاسی شد که روش نوشته بو«سرسرای شماره ۳»
ایان هم پشت دیوار پیرهن سفیدش رو از رو رکابی ورزشی مشکیش پوشید و به سمت کلاس رفت؛ اون هم متقابلاً لگدی به سر ادوارد زد و گفت: آه..لعنتی..چقدر سفته.
بعد در زد و وارد کلاس شد. فضای بزرگی بود که همه سال بالایی ها از جمله سه قلو ها و خواهرشون و لعو و سایمون حتی سایرن ها هم حضور داشتن! کلاس مشترک بود؟
به جمعیت چشم انداخت ناگهان نگاهش همون اکیپ روز اول رو شکار کرد. دور هم نشسته بودن و بقیه رو به تمسخر میگرفتن. پسر وسطیشون قهقهه میزد و دختر کناریش هم متقابلاً این کارو میکرد ؛ پسری که گربه دستش بود فقط پوزخند های شیطانی میزد؛
ایان نگاه تیزی بهشون انداخت که متوجهش شدن؛ پوزخندی زد و بی تفاوت رد شد؛ جیمی پیش نوا نشسته بود بنابراین به غیر از بغل جنی جای خالی دیگه ای نبود ؛ پیش جنی نشست و گفت:سلام
جنی با چهره به ظاهر طبیعی جواب داد: سلام
ایان چشم به در و دیوار می چرخوند و انگشت هاشو استرس وار حرکت میداد.
جنی براندازش کرد و با حالت نگران گفت: حالت خوبه؟
ایان هول کرده گفت: آ...آره!...یعنی...نه...راستش...من میخواستم اینو ازت بپرسم....میدونی...فقط میخواستم بگم....برای مرگ مادرت متاسفم!.
و بعد انگار که از اعتراف عاشقانه ای خلاص شده بود نفسی بیرون داد.
جنی لبخند کم رنگی زد؛ دستش رو روی دستی که ایان از استرس تکون میداد گذاشت و گفت: ممنون...که برات اهمیت داشت...به هرحال اون اگر زنده بود نمیخواست ناراحتی منو ببینه پس من نمیخوام با غصه خوردن ناراحتش کنم...نمیخوام بقیه هم به خاطر من ناراحت باشن پس نگران نباش.
ایان لبخند محبت آمیزی زد و دیگه چیزی نگفت.
استاد لوعیس وارد کلاس شد و گفت: درس اول فصل ۲ فیزیک رو باز کنید.
همه قلم هاشونو درآوردن و صفحه مورد نظر رو باز کردن...
ایان فرصت رو غنیمت دونست و یه پسکله به جیمی زد و گفت: سر تخته بشورنت! مگه زبون نداری؟
جیمی دستی به گردنش کشید و مثلا با عصبانتیش که بیشتر کیوت بود گفت: جنابعالی ایما اشاره حالیت نمیشه بعد من لالم؟ پسره الدنگ. دودقیقه خفه میشدی نمیگفتن مرحوم لال بود؛ آبرومون رفت.
ایان بادست بهش اشاره کرد و گفت: میخواستی کرم نریزی تقصیر خودت بود. پسره ریقو.
جیمی پشت چشمی نازک کرد و به سمت کلاس رفت . سر راه به زره سر ادوارد هم از سر حرص لگدی زد که پاش نابود شد اما به رو خودش نیاورد و وارد کلاسی شد که روش نوشته بو«سرسرای شماره ۳»
ایان هم پشت دیوار پیرهن سفیدش رو از رو رکابی ورزشی مشکیش پوشید و به سمت کلاس رفت؛ اون هم متقابلاً لگدی به سر ادوارد زد و گفت: آه..لعنتی..چقدر سفته.
بعد در زد و وارد کلاس شد. فضای بزرگی بود که همه سال بالایی ها از جمله سه قلو ها و خواهرشون و لعو و سایمون حتی سایرن ها هم حضور داشتن! کلاس مشترک بود؟
به جمعیت چشم انداخت ناگهان نگاهش همون اکیپ روز اول رو شکار کرد. دور هم نشسته بودن و بقیه رو به تمسخر میگرفتن. پسر وسطیشون قهقهه میزد و دختر کناریش هم متقابلاً این کارو میکرد ؛ پسری که گربه دستش بود فقط پوزخند های شیطانی میزد؛
ایان نگاه تیزی بهشون انداخت که متوجهش شدن؛ پوزخندی زد و بی تفاوت رد شد؛ جیمی پیش نوا نشسته بود بنابراین به غیر از بغل جنی جای خالی دیگه ای نبود ؛ پیش جنی نشست و گفت:سلام
جنی با چهره به ظاهر طبیعی جواب داد: سلام
ایان چشم به در و دیوار می چرخوند و انگشت هاشو استرس وار حرکت میداد.
جنی براندازش کرد و با حالت نگران گفت: حالت خوبه؟
ایان هول کرده گفت: آ...آره!...یعنی...نه...راستش...من میخواستم اینو ازت بپرسم....میدونی...فقط میخواستم بگم....برای مرگ مادرت متاسفم!.
و بعد انگار که از اعتراف عاشقانه ای خلاص شده بود نفسی بیرون داد.
جنی لبخند کم رنگی زد؛ دستش رو روی دستی که ایان از استرس تکون میداد گذاشت و گفت: ممنون...که برات اهمیت داشت...به هرحال اون اگر زنده بود نمیخواست ناراحتی منو ببینه پس من نمیخوام با غصه خوردن ناراحتش کنم...نمیخوام بقیه هم به خاطر من ناراحت باشن پس نگران نباش.
ایان لبخند محبت آمیزی زد و دیگه چیزی نگفت.
استاد لوعیس وارد کلاس شد و گفت: درس اول فصل ۲ فیزیک رو باز کنید.
همه قلم هاشونو درآوردن و صفحه مورد نظر رو باز کردن...
۵.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.