عشق ممنوعه پارت ۲۰
یونجو : جیمین اطلاعات تهیونگ رو برام فرستاد به گفته ی خودم و خودش دوستشه ، اطلعاتو دادم به یکی که جاشو پیدا کنه کار سختی نبود البته برای کسی که کلی آدم داره....
....
جیمین : ( توی یه کشتی تفریحی بودیم کوک؟ اینجا چیکار میکنه؟)کوککک! وایسا اونجا خطر نامه!
کوک: برات مهمه جیمینم؟
جیمین : چی بلغور میکنی؟ تو اینجا چیکار اری اصلا؟
کوک : تو رفتی گفتی دیگه نمیام منم باید برم و دیگه نیام دیگه!
جیمین : ینی چی ، چی میگی . میشخره بازی در نیار بیا پایین خطرناکه!
کوک : خداحافظ جیمینم !
جیمین : کوکککک!نههه!
یهو از خواب پریدم ، همش خواب بود؟ کوک ، نه نه چیزی نیست همش یه خوابه یه کابوس اون اینقدرام احمق نیست این همه سال ازم دور بوده میتونه فک کنه اتفاقی نیفتاده ، (ساعتو نگاه کردم نزدیکتر ۶ بود و هوا تازه داشت روشن میشد ،خپابم پریده بود رفتم سمت گوشیم دیدم یونجو پیام داده )
(پیام)
یونجو : سلام پسر از روی شماره شناسنامش شمارشو پیدا کردم 💪🏻 بعدم موقعیت مکانیشو گیر آوردیم برات میفرستم.
جیمین : چی ؟ واقعا؟ باورم نمیشه یونجو! جدی میگی ؟ انقد زود؟
یونجو : هه ! درآوردم چه فکری کردی😎 هیچ چیز برای من سخت نیست !
جیمین : باشه باشه 😐 ممنوننمممممم 😁
یونجو : اره وای تو چرا خواب نیستی؟جات راحت نیست؟
جیمین : نه جام که عالیه بیدار شدم آب بخورم پیامتو دیدم الآنم میرم فعلا.
یونجو: فعلا.
(پایان پیام)
جیمین : ادرسو پیدا کرد ، منم که الان خوابم نمیبره همین الان باید برم !
لباسامو پوشیدم ، خودمو تو آینه نگاه کردم و کلاه لبه دار گذاشتم با اینکه آفتاب نبود ولی اینجوری راحت تر بودم . لینکی که برام فرستاده بود رو باز کردم ، از اونجایی که جایی رو تو ژاپن نمیشناختم یه تاکسی گرفتم و با مترجم باهاش حرف زدم ،خوشبختامه راننده کمکم کرد و تا یه جایی برد و راهنماییم کرد .
جیمین : ینی میخوای بگی اینجا هم دمو دستگاه داره؟! باورم نمیشه با همچین کسایی بودم ! ولی الان چیکار کنم؟ پیداش کردم ، ولی قطعا نمیتونم زارت برم درشو بزنم بگم منم جیمین بعد از ۳،۴ سال اومدم مزاحمت بشم !هه امکان نداره(تو این فکرا بودم که یه ماشین از کنارم رد شد و نگه داشت یه پسر خیلی خوش تیپ آرش پیاده شد و رفت سمت در اون عمارت بزرگی که اونجا بود که یهو برگشت سمتم )
+ هی ، پسر .
جیمین: خودش بود! تهیونگ ، دلم برای صداش تنگ شده بود ینی منو شناخته؟
+ بیا ...
خب داره جالب میشه🤐🤪
....
جیمین : ( توی یه کشتی تفریحی بودیم کوک؟ اینجا چیکار میکنه؟)کوککک! وایسا اونجا خطر نامه!
کوک: برات مهمه جیمینم؟
جیمین : چی بلغور میکنی؟ تو اینجا چیکار اری اصلا؟
کوک : تو رفتی گفتی دیگه نمیام منم باید برم و دیگه نیام دیگه!
جیمین : ینی چی ، چی میگی . میشخره بازی در نیار بیا پایین خطرناکه!
کوک : خداحافظ جیمینم !
جیمین : کوکککک!نههه!
یهو از خواب پریدم ، همش خواب بود؟ کوک ، نه نه چیزی نیست همش یه خوابه یه کابوس اون اینقدرام احمق نیست این همه سال ازم دور بوده میتونه فک کنه اتفاقی نیفتاده ، (ساعتو نگاه کردم نزدیکتر ۶ بود و هوا تازه داشت روشن میشد ،خپابم پریده بود رفتم سمت گوشیم دیدم یونجو پیام داده )
(پیام)
یونجو : سلام پسر از روی شماره شناسنامش شمارشو پیدا کردم 💪🏻 بعدم موقعیت مکانیشو گیر آوردیم برات میفرستم.
جیمین : چی ؟ واقعا؟ باورم نمیشه یونجو! جدی میگی ؟ انقد زود؟
یونجو : هه ! درآوردم چه فکری کردی😎 هیچ چیز برای من سخت نیست !
جیمین : باشه باشه 😐 ممنوننمممممم 😁
یونجو : اره وای تو چرا خواب نیستی؟جات راحت نیست؟
جیمین : نه جام که عالیه بیدار شدم آب بخورم پیامتو دیدم الآنم میرم فعلا.
یونجو: فعلا.
(پایان پیام)
جیمین : ادرسو پیدا کرد ، منم که الان خوابم نمیبره همین الان باید برم !
لباسامو پوشیدم ، خودمو تو آینه نگاه کردم و کلاه لبه دار گذاشتم با اینکه آفتاب نبود ولی اینجوری راحت تر بودم . لینکی که برام فرستاده بود رو باز کردم ، از اونجایی که جایی رو تو ژاپن نمیشناختم یه تاکسی گرفتم و با مترجم باهاش حرف زدم ،خوشبختامه راننده کمکم کرد و تا یه جایی برد و راهنماییم کرد .
جیمین : ینی میخوای بگی اینجا هم دمو دستگاه داره؟! باورم نمیشه با همچین کسایی بودم ! ولی الان چیکار کنم؟ پیداش کردم ، ولی قطعا نمیتونم زارت برم درشو بزنم بگم منم جیمین بعد از ۳،۴ سال اومدم مزاحمت بشم !هه امکان نداره(تو این فکرا بودم که یه ماشین از کنارم رد شد و نگه داشت یه پسر خیلی خوش تیپ آرش پیاده شد و رفت سمت در اون عمارت بزرگی که اونجا بود که یهو برگشت سمتم )
+ هی ، پسر .
جیمین: خودش بود! تهیونگ ، دلم برای صداش تنگ شده بود ینی منو شناخته؟
+ بیا ...
خب داره جالب میشه🤐🤪
۳.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.