تکپارتی سپ
پسری که در میون جمعیت گم و گور شده هیچکس بهش توجه نمیکنه پسری درونگرا که نه دوستی ن خانواده ای میون همه درد ها و سختی هایی که کشیده مجبور شد دل به آهنگهایش بده هندزفری رو گذاشت و کلاه ای رو سرش کرد و به راهش ادامه میداد مقصدش معلوم نبود فقط یکم آرامش میخاست با گذشت این اتفاق ها چشم هایش اشوی شده و داشت گریه میکرد تنها کسی که گریه اش رو دیده بله!!همون پسری که تموم این مدت کنارش بود و باهاش راه میرفت بدون اینکه اون متوجه بشه رفت کنارش که دید نشسته و مثل بچه ها زلنو بغل کرده و گریه میکنه نشست پیشش و بغلش کرد..
با این رفتار پسر تعجب کرد برگشت دید پسری هم بغلش کرده و باهاش همراه اشک هایش شده... اون پسر مثل ی نور درخششان ب زندگیش اومد و باعث امیدش شد..
با این رفتار پسر تعجب کرد برگشت دید پسری هم بغلش کرده و باهاش همراه اشک هایش شده... اون پسر مثل ی نور درخششان ب زندگیش اومد و باعث امیدش شد..
۳۹.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.