پارت2. نام رمان: درخشش ماه🌙✨
پارت2. نام رمان: درخشش ماه🌙✨
ویولتا..♡.. کاگیاما
☆_☆_☆_☆_☆
بیدار شدم رفتم سمت دسشوی و کارای که لازم بود رو انجام دادم 😂😂
اماده شدم موهامو باز گذاشتم بمونه
لباسامو پوشیدم یه چی خوردم.
(نویسنده:همون کوفت کردم خودمون😂🗿)
راه افتادم به سمت مدرسه دیدم تو حیاط مدرسه بچه ها دور یه نفر جمع شدن مثل همیشه
من هیچ وقت رفته ندیده بودم که اون کیه ولی ایمبار کنجکاو شدم از رفتم طرف دوستم
صداش کردم و گفتم یه سوال شماها هر روز دور کی جمع میشید مگه اون کیه
دوستم گفت مگه نمیدونی اون کاگیاماس مال یه خانواده پولدار ومحبوب خیلی هم خوشتیپ و....... زر.... زر... زر...... 😊🥴
گفتم اها و یکی از بچه ها بلند داد زد و گفت ویولتا بیا کارت دارم رفتم پیشش دستمو کشید و بردم پیش همون پسره جلل خالق
این ادمه یا فرشته چقد خفن خوشگل و...
عععع چی دارم میگم چرا دارم از پسر مردم تعریف میکنم خاک توسرت ویولتا خودتو جمع کن 🗿😑
یکی دیگه از بچه ها گفت فکر کنم این دوتا تاحالا هم ندیدن
رو به من گفته ویولتا این کاگیاماس تو تاحال ندیدیش و رو به اون گفت کاگیاما این ویولتاس گفت اها باشه از دیدنت خوشحالم
منم گفتم من ویلتای سال اول هستم و فکر کنم شما کاگیامای سال دومی هستید
گفت بله بعد گفتم بچه ها دیگه داره دیر میشه باید همه بریم کلاسامون
وایییی خودمو نجات دادم خدارو شکر
رفتم سر کلاس و نشستم سر جام
☆_☆_☆_☆_☆
پایان پارت 2✨💙🌱
ویولتا..♡.. کاگیاما
☆_☆_☆_☆_☆
بیدار شدم رفتم سمت دسشوی و کارای که لازم بود رو انجام دادم 😂😂
اماده شدم موهامو باز گذاشتم بمونه
لباسامو پوشیدم یه چی خوردم.
(نویسنده:همون کوفت کردم خودمون😂🗿)
راه افتادم به سمت مدرسه دیدم تو حیاط مدرسه بچه ها دور یه نفر جمع شدن مثل همیشه
من هیچ وقت رفته ندیده بودم که اون کیه ولی ایمبار کنجکاو شدم از رفتم طرف دوستم
صداش کردم و گفتم یه سوال شماها هر روز دور کی جمع میشید مگه اون کیه
دوستم گفت مگه نمیدونی اون کاگیاماس مال یه خانواده پولدار ومحبوب خیلی هم خوشتیپ و....... زر.... زر... زر...... 😊🥴
گفتم اها و یکی از بچه ها بلند داد زد و گفت ویولتا بیا کارت دارم رفتم پیشش دستمو کشید و بردم پیش همون پسره جلل خالق
این ادمه یا فرشته چقد خفن خوشگل و...
عععع چی دارم میگم چرا دارم از پسر مردم تعریف میکنم خاک توسرت ویولتا خودتو جمع کن 🗿😑
یکی دیگه از بچه ها گفت فکر کنم این دوتا تاحالا هم ندیدن
رو به من گفته ویولتا این کاگیاماس تو تاحال ندیدیش و رو به اون گفت کاگیاما این ویولتاس گفت اها باشه از دیدنت خوشحالم
منم گفتم من ویلتای سال اول هستم و فکر کنم شما کاگیامای سال دومی هستید
گفت بله بعد گفتم بچه ها دیگه داره دیر میشه باید همه بریم کلاسامون
وایییی خودمو نجات دادم خدارو شکر
رفتم سر کلاس و نشستم سر جام
☆_☆_☆_☆_☆
پایان پارت 2✨💙🌱
۲.۷k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.