تپش قلب پارت ۳۹
من:من مگه باهات بدی کردم من تو رو خواهر خودم میدونستم کوک:نفسم لطفا آروم باش من:جونگ کوک بهش بگو بره بیرون تا بدتر نشده کوک:خیله خوب تو آروم باش بعد جونگ کوک سومالیا رو بیرون کرد کوک:دیگه دور و بر ما نمیپلکی فهمیدی وگرنه میکشمت برو گور تو گم کن هرزه در و روش بست اومد پیشم کوک:نفسم خوبی من:جونگ کوک کوک:جونم من:قرصمو بیار زود باش جونگ کوک کوک:خ خ خیله خوب رفت قرصمو آورد با لیوان آب آورد داد بهم من:هه هه هه هه هه هه کوک:بیا بخور داد بهم خوردم دردش اومد پایین کوک:خوبی الان من:آره خوبم اومد بغلم کرد منم بغلم کرد کوک:نفسم گفتم آروم باش من:نتونستم جونگ کوک من همون اولش که دیدمش قلبم درد گرفت کوک:آخ قلبت آخ که با این دردکشیدنای قلبت من هلاک میشم من:اینم از دوست کوک:آروم باش تموم شد اون دیگه نیست عزیزم نیست آروم باش من:آرومم کوک:خوبه بیا بشین اینجا نشوندم رو مبل من:الانفقط تو و تهیونگ و دارم کوک:هه خودت میدونی که مندست از سرت برنمیدارم هر جا بریم باز باهات میامو کنارتم فهمیدی من:باشه فهمیدم کوک: حالا بیا تو بغلم به چیزیم فکر نکن من:باشه رفتم تو بغلش من:امروز کمپانی نرفتی اگه میخوای بری برو کوک:نه بابا اتفاقا پی دی نیم رفت سفر چمد روزه من:آهان پس تا چند روز باهمیم کوک:آره عمرم
۲۲.۵k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.