عشق من... فیک جونگکوک
پارت:17
ب پدرم زنگ زدم بعد از چند بوق برداشت
پ.ات:الو سلام دخترم
-سلام چرا زنگ زده بودین
پ.ات:این چ طرز حرف زدنه من پدرتم
-پدر؟ههه چ حرف مسخره ای پدری ک داره منو مجبور میکنه کسی ک دوسش دارم رو بکشم
پ.ات:من تورو مجبور کردم؟
قبل از جواب من خودش گفت:
پ.ات:نه من ب تو حق انتخاب دادم
-ک کی اونو بکشه چرا نمیفهی من اونو دوست دارم
پ.ات:اونم دوست داره!؟تا کی میخای زندگی خودت و منو تباه کنی اگ کسی بفهمه ک شما ی زمان با هم بودین چ بلایی سر ابروی من میاد ها توی فکر خودت تیستی توی فکر ابروی من باش
دیگه داشتم دیوونه میشدم گوشی رو قطع کردم و گذاشتم روی میز داشتم سعی میکردم کاری نکنم ک بعدا پشیمون بشم
باید توی این مدت حواسم ب جونگکوک میبود
تا بلایی ب سرش نیارن
دوباره گوشی رو گرفتم توی دستام
و الارم رو گذاشتم روی ساعت 9:00
و رفتم توی تختم و گوشی هم گذاشتم کنارم و دراز کشیدم تا بخوابم
.
.
با صدای الارام چشمامو باز کردم و دستم رو بردم سمت گوشی و خاموشش کردم
بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو شستم و اومدم
رفتم ی چیزی هم خودم و اماده شدم تا برم جای همیشگی
.
.
ی نیم ساعتی میشد ک اینجا نشسته بودم اما خبری نبود
یهو دیدم در خونه باز شد
و جونگکوک اومد بیرون
این موقع شب کجا میخاست بره
انتظار داشتم ک با ماشین بره اما پیاده راهشو کشید و رفت
سریع رفتم پایین تا تعقیبش کنم اما جوری ک کسی متوجه نشه
همینجوری داشتم دنبالش میرفتم تا اینکه رفت توی ی کوچه منم سریع پیچیدم توی همون کوچه
یکم جلو تر ک رفتم یهو یکی منو چسبوند ب دیوار
+تو کی هستی!؟...ادامه دارد
شرط:
کامنت:کامنت حمایت
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
ب پدرم زنگ زدم بعد از چند بوق برداشت
پ.ات:الو سلام دخترم
-سلام چرا زنگ زده بودین
پ.ات:این چ طرز حرف زدنه من پدرتم
-پدر؟ههه چ حرف مسخره ای پدری ک داره منو مجبور میکنه کسی ک دوسش دارم رو بکشم
پ.ات:من تورو مجبور کردم؟
قبل از جواب من خودش گفت:
پ.ات:نه من ب تو حق انتخاب دادم
-ک کی اونو بکشه چرا نمیفهی من اونو دوست دارم
پ.ات:اونم دوست داره!؟تا کی میخای زندگی خودت و منو تباه کنی اگ کسی بفهمه ک شما ی زمان با هم بودین چ بلایی سر ابروی من میاد ها توی فکر خودت تیستی توی فکر ابروی من باش
دیگه داشتم دیوونه میشدم گوشی رو قطع کردم و گذاشتم روی میز داشتم سعی میکردم کاری نکنم ک بعدا پشیمون بشم
باید توی این مدت حواسم ب جونگکوک میبود
تا بلایی ب سرش نیارن
دوباره گوشی رو گرفتم توی دستام
و الارم رو گذاشتم روی ساعت 9:00
و رفتم توی تختم و گوشی هم گذاشتم کنارم و دراز کشیدم تا بخوابم
.
.
با صدای الارام چشمامو باز کردم و دستم رو بردم سمت گوشی و خاموشش کردم
بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو شستم و اومدم
رفتم ی چیزی هم خودم و اماده شدم تا برم جای همیشگی
.
.
ی نیم ساعتی میشد ک اینجا نشسته بودم اما خبری نبود
یهو دیدم در خونه باز شد
و جونگکوک اومد بیرون
این موقع شب کجا میخاست بره
انتظار داشتم ک با ماشین بره اما پیاده راهشو کشید و رفت
سریع رفتم پایین تا تعقیبش کنم اما جوری ک کسی متوجه نشه
همینجوری داشتم دنبالش میرفتم تا اینکه رفت توی ی کوچه منم سریع پیچیدم توی همون کوچه
یکم جلو تر ک رفتم یهو یکی منو چسبوند ب دیوار
+تو کی هستی!؟...ادامه دارد
شرط:
کامنت:کامنت حمایت
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۵۹.۱k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.