★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt 10
وقتی بالا اوردم جونگکوک با نگرانی اومد پیشم گفت 👇🏻
جونگکوک: چآیون خوبی(نگران)
چآیون: من خوبم (نفس نفس میکشید)
جونگکوک: اینطوری نمیشه باید بریم دکتر پاشو
چآیون: گفتم که جونگکوک من حالم خوبه
جونگکوک: لج نکن بیا بریم دکتر یه قرصی چیزی بهت بده
چآیون: خیله خوب باشه
جونگکوک منو برد دکتر گفت 👇🏻
دکتر: حالتون خوبه
جونگکوک: اقای دکتر پس چرا حالت تهوه داشت
دکتر: ببینید ما هنوز اطلاعاتی نداریم ولی اگر مشکل دوست دخترتون رو پیدا کردیم حتماً بهتون خبر میدیم
جونگکوک _ چآیون: باشه
دکتر: مرخصید مجددن بلا به دور
جونگکوک: ممنون
چآیون: جونگکوک نترس
جونگکوک: عشقم خوبی میترسیدم بلایی سرت بیاد
چآیون: نترس دیونه 😝
جونگکوک:(محکم بغلم کرد)
چآیون: عشقم گریه نکن چیزی نیست
جونگکوک: ببین تو خیلی برام باآرزشی نمیزارم بلایی سرت بیاد
چشم تو چشم بودیم میخواستیم همدیگرو بو.س کنیم که یونآ و جیمین با ترس نگران اومدن جیمین بهم گفت 👇🏻
جیمین: چآیون تو خوبی؟
چآیون: خوبم جیمین
یونآ: راستی چآیون فردا باید بریم مدرسه
چآیون: مگه امروز چند شنبه ست؟
یونآ: جمعه
چآیون: حالا بیا و خوبی کن
رفتیم خونه و فقط خوابیدم
۵ دقیقه بعد
دچند دقیقه گذشت من یه صدای از بیرون شنیدم از پنجره دیدم جونگکوک داره یکیو......میکشه
خیلی ترسیدم صدای مرده از بیرون اومد صداش آزارم میداد و با گریه خوابیدم
صبح شد
صبح شد اماده شدم برم مدرسه که جونگکوک منو بغل کرد و گفت 👇🏻
جونگکوک: کجا میری بیب
چآیون: از من دور شو
جونگکوک: عه چرا
چآیون: چون تو دیشب یکیو کشتی
جونگکوک: اون دشمنم بود دیدم از پنجره نگاهت میکنه میخواست بکشتت منم کشتمش
چآیون: خیله خب باشه ممنون که ازم محافظ میکنی
جونگکوک: عشقم نترس
چآیون:(من بهش نگاه کردم و بو.سیدمش)
★پارت بعدی رو فردا میزارم خیلی خوابم میاد★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #داستان #بی_تی_اس #فیک
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt 10
وقتی بالا اوردم جونگکوک با نگرانی اومد پیشم گفت 👇🏻
جونگکوک: چآیون خوبی(نگران)
چآیون: من خوبم (نفس نفس میکشید)
جونگکوک: اینطوری نمیشه باید بریم دکتر پاشو
چآیون: گفتم که جونگکوک من حالم خوبه
جونگکوک: لج نکن بیا بریم دکتر یه قرصی چیزی بهت بده
چآیون: خیله خوب باشه
جونگکوک منو برد دکتر گفت 👇🏻
دکتر: حالتون خوبه
جونگکوک: اقای دکتر پس چرا حالت تهوه داشت
دکتر: ببینید ما هنوز اطلاعاتی نداریم ولی اگر مشکل دوست دخترتون رو پیدا کردیم حتماً بهتون خبر میدیم
جونگکوک _ چآیون: باشه
دکتر: مرخصید مجددن بلا به دور
جونگکوک: ممنون
چآیون: جونگکوک نترس
جونگکوک: عشقم خوبی میترسیدم بلایی سرت بیاد
چآیون: نترس دیونه 😝
جونگکوک:(محکم بغلم کرد)
چآیون: عشقم گریه نکن چیزی نیست
جونگکوک: ببین تو خیلی برام باآرزشی نمیزارم بلایی سرت بیاد
چشم تو چشم بودیم میخواستیم همدیگرو بو.س کنیم که یونآ و جیمین با ترس نگران اومدن جیمین بهم گفت 👇🏻
جیمین: چآیون تو خوبی؟
چآیون: خوبم جیمین
یونآ: راستی چآیون فردا باید بریم مدرسه
چآیون: مگه امروز چند شنبه ست؟
یونآ: جمعه
چآیون: حالا بیا و خوبی کن
رفتیم خونه و فقط خوابیدم
۵ دقیقه بعد
دچند دقیقه گذشت من یه صدای از بیرون شنیدم از پنجره دیدم جونگکوک داره یکیو......میکشه
خیلی ترسیدم صدای مرده از بیرون اومد صداش آزارم میداد و با گریه خوابیدم
صبح شد
صبح شد اماده شدم برم مدرسه که جونگکوک منو بغل کرد و گفت 👇🏻
جونگکوک: کجا میری بیب
چآیون: از من دور شو
جونگکوک: عه چرا
چآیون: چون تو دیشب یکیو کشتی
جونگکوک: اون دشمنم بود دیدم از پنجره نگاهت میکنه میخواست بکشتت منم کشتمش
چآیون: خیله خب باشه ممنون که ازم محافظ میکنی
جونگکوک: عشقم نترس
چآیون:(من بهش نگاه کردم و بو.سیدمش)
★پارت بعدی رو فردا میزارم خیلی خوابم میاد★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #داستان #بی_تی_اس #فیک
۱۰.۳k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.