تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین جمهوری اسلامی
با یون هو جلو رفتیم و دست یون هو رو ول کردم و دست خانوم بزرگ رو تو دست گرفتم
+ مادر بزرگ امیدوارم حالتون خوب باشه دستبوستونم
و بعد دستش رو بوسیدم و با لبخند گفت
✓ از دفعه ی قبل که دیدمت با ادب تر شدی نوه امیدوارم فقط برای اینجا نباشه
انگار داشت تحقیرم میکرد واقعاً یه جادوگر پیر خرفته ، یون هو جلو اومد و با خانوم بزرگ دست داد
×خوشبختم خانوم بزرگ امیدوارم همیشه سرزنده باشید
✓ ممنون ، امیدوارم زندگی مشترکی که قراره با نوه ی دردسر ساز من داشته باشی خوب پیش بره
×همینطور پیش میره
خانوم جان درسته همیشه تحقیرم میکردو کتکم میزد اما نمیزاشت کس دیگه ای بهم آسیب بزنه ، همه دستبوسی کردن تا به هیون رسید
_ رسیدنت بخیر پیرزن بزرگ
با تعجب به هیون خیره شدم چطور میتونست اینو به خانوم بزرگ بگه
✓ ممنونم هیونجین جان
_ امیدوارم مشکلی بینمون پیش نیاد
✓ منم همینطور پسر جان
همونطور که مشغول گوش دادن به صحبت های خانوم بزرگ بودم که صدایی اومد
مادر یونا: یونا دخترم
+ توهم برگشتی ؟ چرا ؟
مادر یونا: این چه طرز حرف زدن با مادرته دخترم؟
+ تو هیچوقت برای من مادری نکردی چرا الان ادعای مادری داری؟
یوری (گوریله بنظرم بهتره براش چون یه فردیه که خیلی قراره حرستونو دراره 🗿)
یوری: یونا تو چرا اینقدر نچسبی
همه از جمله هیون بهش نگاه کردن
یوری: چیه خانوم بزرگ چیه مامان ؟ مگه همیشه تحقیرش نمیکنم چرا اینطوری نگاهم میکنید ؟
هیونجین عصبی بود و با خشم نگاهش میکرد که خانم بزرگ گفت
✓ یوری جان درست نیست جلوی خانواده ی هوانگ اینطوری با یونا رفتار کنید
با یون هو جلو رفتیم و دست یون هو رو ول کردم و دست خانوم بزرگ رو تو دست گرفتم
+ مادر بزرگ امیدوارم حالتون خوب باشه دستبوستونم
و بعد دستش رو بوسیدم و با لبخند گفت
✓ از دفعه ی قبل که دیدمت با ادب تر شدی نوه امیدوارم فقط برای اینجا نباشه
انگار داشت تحقیرم میکرد واقعاً یه جادوگر پیر خرفته ، یون هو جلو اومد و با خانوم بزرگ دست داد
×خوشبختم خانوم بزرگ امیدوارم همیشه سرزنده باشید
✓ ممنون ، امیدوارم زندگی مشترکی که قراره با نوه ی دردسر ساز من داشته باشی خوب پیش بره
×همینطور پیش میره
خانوم جان درسته همیشه تحقیرم میکردو کتکم میزد اما نمیزاشت کس دیگه ای بهم آسیب بزنه ، همه دستبوسی کردن تا به هیون رسید
_ رسیدنت بخیر پیرزن بزرگ
با تعجب به هیون خیره شدم چطور میتونست اینو به خانوم بزرگ بگه
✓ ممنونم هیونجین جان
_ امیدوارم مشکلی بینمون پیش نیاد
✓ منم همینطور پسر جان
همونطور که مشغول گوش دادن به صحبت های خانوم بزرگ بودم که صدایی اومد
مادر یونا: یونا دخترم
+ توهم برگشتی ؟ چرا ؟
مادر یونا: این چه طرز حرف زدن با مادرته دخترم؟
+ تو هیچوقت برای من مادری نکردی چرا الان ادعای مادری داری؟
یوری (گوریله بنظرم بهتره براش چون یه فردیه که خیلی قراره حرستونو دراره 🗿)
یوری: یونا تو چرا اینقدر نچسبی
همه از جمله هیون بهش نگاه کردن
یوری: چیه خانوم بزرگ چیه مامان ؟ مگه همیشه تحقیرش نمیکنم چرا اینطوری نگاهم میکنید ؟
هیونجین عصبی بود و با خشم نگاهش میکرد که خانم بزرگ گفت
✓ یوری جان درست نیست جلوی خانواده ی هوانگ اینطوری با یونا رفتار کنید
۷۷۱
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.