استاد من یک مافیاست part 6
ویوی نامجون
جانکوک و شوگا ولیسا داشتن تماس میگرفتن منم به حرفاشون گوش میدادم که یکی زد رو شونم
رزی : پس اسمت نامجونه ها؟
نامجون : ها؟ اهان اره اره
رزی : ماموریت فردا باید سخت باشه نه؟
نامجون : صد درصد
لیسا: اوکی شد میاد برای بقیه هم اوکی شد
شوگا داشت با جانکوک حرف میزد
لیسا : شوگا اوکی شد
شوگا : اره برای من و جانکوکم اوکیه تو راهن دارن میان
یک ساعت بعد
ویوی لیسا
بعد پنج سال قرار بود جیمین رو ببینم استرس داشتم در که باز شد سه نفر اومدن داخل یکی از اونا جیمین بود یک لحظه اینکه بقیه اینجان رو کنار گذاشتم و بغلش کردم اونم محکم بغلم کرد
نامجون : رزی این دوست پسرشه؟
رزی : نه دوست دوران کودکیشه
از بغلش سریع اومدم بیرون رفتم کنار جنی وایستادم بعد اون دونفر دیگه یکیشون دختر و اون یکی پسر
جانکوک و شوگا رفتن جلو شوگا رفت سمت دختره جانکوک رفت سمت پسره
نامجون : خب کمکی های جدید خودشونو معرفی و شغلشون رو بگن و هرکس باهاش شغل مشابه داشت خودشو معرفی کنه
اول دختره شروع کرد
جویی : سلام من جوییم کارم قماره
هیچکس شغل مشابه باهاش نداشت بدبخت
جویی : خب همکار ندارم
جیمین : سلام من جیمینم من تک تیر اندازم
جانکوک : منم جانکوکم تک تیر انداز
شیومین : سلام من شیومینم کارم جاسوسیه
نوبت من بود وای با یه پسر همکارم
لیسا : سلام من لیسام جاسوسم
پارت هفت رو بعدا میزارم ( دیگه نمیگم فردا یا پس فردا چون میدونم نمیزارم 😂)
جانکوک و شوگا ولیسا داشتن تماس میگرفتن منم به حرفاشون گوش میدادم که یکی زد رو شونم
رزی : پس اسمت نامجونه ها؟
نامجون : ها؟ اهان اره اره
رزی : ماموریت فردا باید سخت باشه نه؟
نامجون : صد درصد
لیسا: اوکی شد میاد برای بقیه هم اوکی شد
شوگا داشت با جانکوک حرف میزد
لیسا : شوگا اوکی شد
شوگا : اره برای من و جانکوکم اوکیه تو راهن دارن میان
یک ساعت بعد
ویوی لیسا
بعد پنج سال قرار بود جیمین رو ببینم استرس داشتم در که باز شد سه نفر اومدن داخل یکی از اونا جیمین بود یک لحظه اینکه بقیه اینجان رو کنار گذاشتم و بغلش کردم اونم محکم بغلم کرد
نامجون : رزی این دوست پسرشه؟
رزی : نه دوست دوران کودکیشه
از بغلش سریع اومدم بیرون رفتم کنار جنی وایستادم بعد اون دونفر دیگه یکیشون دختر و اون یکی پسر
جانکوک و شوگا رفتن جلو شوگا رفت سمت دختره جانکوک رفت سمت پسره
نامجون : خب کمکی های جدید خودشونو معرفی و شغلشون رو بگن و هرکس باهاش شغل مشابه داشت خودشو معرفی کنه
اول دختره شروع کرد
جویی : سلام من جوییم کارم قماره
هیچکس شغل مشابه باهاش نداشت بدبخت
جویی : خب همکار ندارم
جیمین : سلام من جیمینم من تک تیر اندازم
جانکوک : منم جانکوکم تک تیر انداز
شیومین : سلام من شیومینم کارم جاسوسیه
نوبت من بود وای با یه پسر همکارم
لیسا : سلام من لیسام جاسوسم
پارت هفت رو بعدا میزارم ( دیگه نمیگم فردا یا پس فردا چون میدونم نمیزارم 😂)
۲.۴k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.