یونجی: دیگه تصمیم رو گرفته بودم هنوز م تو باید سالم بمونی
یونجی: دیگه تصمیم رو گرفته بودم هنوز م تو باید سالم بمونی یونجی رفت و وسایلشو برداشت قرار بود شب با جونگ کوک برگرده عمارت خودشون وسایلشو جمع میکرد ولی یهو سر درد شدیدی رو حس کرد در حدی که روی زمین افتاد دل درد شدید تموم بدنش یخ کرده بود دیدش کم کم تار شد و دیگه نفهمید چی شد
۳ ساعت بعد::
یونجی: چشمام رو باز کردم توی بیمارستان بودم توی یه اتاق تک و تنها دقیقا عین قدیم ............تنها بدون هیچ کسی ولی یهو بدنم گرم شد حس اینکه یکی پیشمه دلمو گرم کرد بچم....بچه خوشگلم تنها کسی که کنارمه ولت نمیکنم نمیزارم تو هم تنها بمونی و زود اسیب ببینی تو همین فکرا بود که جونگ کوک و بعدش جونگ کوک وارد اتاق شدن
دکتر: خانم جئون نگران نباشید هم حال خودتون هم بچتون خوبه و نیازی به نگرانی نیست این اتفاق برای این افتاد که مقاومت بدن شما خیلی ضعیفه و سنتون هم کم و بارداری برای شما سخته براتون چند تا دارو نوشتم اینا رو هر روز بخورید تا قوی تر بشید اگر دوباره این اتفاق بیوفته باید بستری بشید چون امکان سقط جنین وجود داره
جونگ کوک: خیلی ممنون
کی میتونم کارای مرخصی رو انجام بدم
دکتر: همین الان دکتر رو به دستیاراش کرد که جونگ کوک رو برای فرم مرخصی همراهی کنن
جونگ کوک فرم رو پر کرد و به سمت یونجی اومد خواست بهش کمک کنه تا بلند بشه ولی یونجی دستش رو پس زد جونگ کوکم چیزی نگفت تو ماشین چیزی بینشون رد و بدل نشد وقتی به خونه رسیدن تهیونگ با نگرانی به سمت یونجی اومد و بهش کمک کرد تا به اتاقش بره یونجی به اتاقش رسید دوباره این عمارت تک تک خاطرات بد و به ظاهر خوبش همین جا بود روی تختش نشسته بود که در باز شد میدونست همه برای کاری بیرونن خدمتکار وارد اتاق شد
خدمتکار: هه خودتو بهش قالب کردی کاری کردی حامله بشی تا خودتو به زور تو این خونه جا کنی
.......
۳ ساعت بعد::
یونجی: چشمام رو باز کردم توی بیمارستان بودم توی یه اتاق تک و تنها دقیقا عین قدیم ............تنها بدون هیچ کسی ولی یهو بدنم گرم شد حس اینکه یکی پیشمه دلمو گرم کرد بچم....بچه خوشگلم تنها کسی که کنارمه ولت نمیکنم نمیزارم تو هم تنها بمونی و زود اسیب ببینی تو همین فکرا بود که جونگ کوک و بعدش جونگ کوک وارد اتاق شدن
دکتر: خانم جئون نگران نباشید هم حال خودتون هم بچتون خوبه و نیازی به نگرانی نیست این اتفاق برای این افتاد که مقاومت بدن شما خیلی ضعیفه و سنتون هم کم و بارداری برای شما سخته براتون چند تا دارو نوشتم اینا رو هر روز بخورید تا قوی تر بشید اگر دوباره این اتفاق بیوفته باید بستری بشید چون امکان سقط جنین وجود داره
جونگ کوک: خیلی ممنون
کی میتونم کارای مرخصی رو انجام بدم
دکتر: همین الان دکتر رو به دستیاراش کرد که جونگ کوک رو برای فرم مرخصی همراهی کنن
جونگ کوک فرم رو پر کرد و به سمت یونجی اومد خواست بهش کمک کنه تا بلند بشه ولی یونجی دستش رو پس زد جونگ کوکم چیزی نگفت تو ماشین چیزی بینشون رد و بدل نشد وقتی به خونه رسیدن تهیونگ با نگرانی به سمت یونجی اومد و بهش کمک کرد تا به اتاقش بره یونجی به اتاقش رسید دوباره این عمارت تک تک خاطرات بد و به ظاهر خوبش همین جا بود روی تختش نشسته بود که در باز شد میدونست همه برای کاری بیرونن خدمتکار وارد اتاق شد
خدمتکار: هه خودتو بهش قالب کردی کاری کردی حامله بشی تا خودتو به زور تو این خونه جا کنی
.......
۱.۰k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.