A paradise of memory
part²
یونگی: ادم باش کوچولو " سرد "
جیمین: به نام مسیح من گوه خوردم استغفرالله بسم الله الرحمن الرحیم تهیونگ بیا استادتو ازم دور کن گرخیدم
ته: به والله من اگه جرعت داشته باشم نزدیک استاد بشم
کوک: به بزرگی خودتون ببخشید واقعا ما منطوری از نمره هامون نداشتیم
جیمین: به جای دوتا مثبت سه تا گرفتم
زنگ خورد به سرعت رفتیم تو کلاس استاد ادامه ی تدریسشو کرد تا زنگ خورد و همه به سرعت جت ریختیم بیرون که جلوی در اکادمی دختر به استاد کلاس تهیونگ نگا میکردن
هانا: جیغ ای کاش مال من بود
هانول: من میخوای به جای مادرش باشم
ته: اگه بفهمی با خانوادش چطور رفتار میکنه پشیمون میشی هیونگ منم س. راه برسون دستت طلا
یونگی: باشه یه کتر دیگه هم با مادرت دارم " بی تفاوت "
کوک: جیمین بیا بریم
با کوک راه افتادیم به سمت خونه
کوک: اهان میخواستم بگم من دیشب کشف کردم عاشق تهیونگ شدم
جیمین: جانم تو عاشق اون خخخخخخخ
کوک: بی جنبه بازی در نیار جیمین منو بهش برسوننننن
جیمین: اول خودت باید اعتراف کنی
کوک: ماچ بهت خب فعلا
رفتم تو خونه
یونوو: بنظرت دیر نیومدی
جیمین: بابا جلوی در اکادمی انقدر دخترا وایساده بودن تا استاد تهیونگو دید بزنن اخه چی داره
یونوو: حالا اسم استادش چی بود
جیمین: فکر کنم مین یونگی
یونوو: چی چی یونگی تو از کی استاد شده
جیمین: میشناسیش
یونوو: هم دانشگاهیک بوده زیاد همو نمیشناسیم
به سرعت چت رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم چون حوصله ی دغدغه های یونوو رو نداشتم و بیکار بودم تصمیم گرفتم مثل بچه ی ادم بشینم و درس بخونم کتابمو باز کردم و شروع به خوندن امتحان فردا کردم دوبار کتابو مرور کردم و وقتی فهمیدم همرو حفظم از جام بلند شدم و از اتاقم رفتم بیرون
یونوو: داشتی چیکار میکردی
جیمین: تصمیم گرفتم ادم بشم نشستم درس خوندم
یونوو: بیا یه چیزی بخور من شب نیستما دارم با یجی میرم بیرون
جیمین: خب برو بگیرش هم پول داری هم قیافه تازه باهمید چه بهتر هرچه زود تر اقدام کن
یونوو: جیمین تازه دو روزه اشنا شدیم بس کن
جیمین.: منم شب نیستم میخوام برم بیرون فهمیدم کوک عاشق تهیونگه تهیونگم از خیای وقت پیش عاشق کوکه پس بهتره بهم برسونمشون
یونوو: احمق اینا بهت رسوندن که باهمن
جیمین: به خشکی شانس پس من شب با تو و یجی نونا میام بیرون تازه الانم میاد دعوتش کردم
زنگو زدن رفتم درو باز کردم نونا بود
یجی: جیمینا
جیمین: نونا دختر نیستما
یجی: سلام عزیزم میدونم دختر نیستی ولی دوست دارم اینطور صدات کنم
یونوو: نظرت چیه امشب کارتتون بدو برید خرید من کتر برام پیش اومده
جیمین و یجی: موافقم
♡ غروب ♡
با یجی نونا رفتیم بیرون اون لباساش بنفش بود من ابی خیلی راحت رفتیم کارت هیونگو خالی کردیم و....
یونگی: ادم باش کوچولو " سرد "
جیمین: به نام مسیح من گوه خوردم استغفرالله بسم الله الرحمن الرحیم تهیونگ بیا استادتو ازم دور کن گرخیدم
ته: به والله من اگه جرعت داشته باشم نزدیک استاد بشم
کوک: به بزرگی خودتون ببخشید واقعا ما منطوری از نمره هامون نداشتیم
جیمین: به جای دوتا مثبت سه تا گرفتم
زنگ خورد به سرعت رفتیم تو کلاس استاد ادامه ی تدریسشو کرد تا زنگ خورد و همه به سرعت جت ریختیم بیرون که جلوی در اکادمی دختر به استاد کلاس تهیونگ نگا میکردن
هانا: جیغ ای کاش مال من بود
هانول: من میخوای به جای مادرش باشم
ته: اگه بفهمی با خانوادش چطور رفتار میکنه پشیمون میشی هیونگ منم س. راه برسون دستت طلا
یونگی: باشه یه کتر دیگه هم با مادرت دارم " بی تفاوت "
کوک: جیمین بیا بریم
با کوک راه افتادیم به سمت خونه
کوک: اهان میخواستم بگم من دیشب کشف کردم عاشق تهیونگ شدم
جیمین: جانم تو عاشق اون خخخخخخخ
کوک: بی جنبه بازی در نیار جیمین منو بهش برسوننننن
جیمین: اول خودت باید اعتراف کنی
کوک: ماچ بهت خب فعلا
رفتم تو خونه
یونوو: بنظرت دیر نیومدی
جیمین: بابا جلوی در اکادمی انقدر دخترا وایساده بودن تا استاد تهیونگو دید بزنن اخه چی داره
یونوو: حالا اسم استادش چی بود
جیمین: فکر کنم مین یونگی
یونوو: چی چی یونگی تو از کی استاد شده
جیمین: میشناسیش
یونوو: هم دانشگاهیک بوده زیاد همو نمیشناسیم
به سرعت چت رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم چون حوصله ی دغدغه های یونوو رو نداشتم و بیکار بودم تصمیم گرفتم مثل بچه ی ادم بشینم و درس بخونم کتابمو باز کردم و شروع به خوندن امتحان فردا کردم دوبار کتابو مرور کردم و وقتی فهمیدم همرو حفظم از جام بلند شدم و از اتاقم رفتم بیرون
یونوو: داشتی چیکار میکردی
جیمین: تصمیم گرفتم ادم بشم نشستم درس خوندم
یونوو: بیا یه چیزی بخور من شب نیستما دارم با یجی میرم بیرون
جیمین: خب برو بگیرش هم پول داری هم قیافه تازه باهمید چه بهتر هرچه زود تر اقدام کن
یونوو: جیمین تازه دو روزه اشنا شدیم بس کن
جیمین.: منم شب نیستم میخوام برم بیرون فهمیدم کوک عاشق تهیونگه تهیونگم از خیای وقت پیش عاشق کوکه پس بهتره بهم برسونمشون
یونوو: احمق اینا بهت رسوندن که باهمن
جیمین: به خشکی شانس پس من شب با تو و یجی نونا میام بیرون تازه الانم میاد دعوتش کردم
زنگو زدن رفتم درو باز کردم نونا بود
یجی: جیمینا
جیمین: نونا دختر نیستما
یجی: سلام عزیزم میدونم دختر نیستی ولی دوست دارم اینطور صدات کنم
یونوو: نظرت چیه امشب کارتتون بدو برید خرید من کتر برام پیش اومده
جیمین و یجی: موافقم
♡ غروب ♡
با یجی نونا رفتیم بیرون اون لباساش بنفش بود من ابی خیلی راحت رفتیم کارت هیونگو خالی کردیم و....
۵.۲k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.