دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗پارت۷🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
یهو محکم بلند شدیم و گفتیم کوک و یوری: ما نمیخوایم باهم تو یگروه باشیم معلم: اعتراض نکنید بشینید سر جاتون دخترای کلاس داشتن پچ پچ میکردن شنیدم میگفتن: خوش به حالشون یکی شون با تهیونگ افتاده اون یکی با جونگ کوک یهو ی جرقه خورد تو سرم مگه لورا رو جونگ کوک کراش نداره پس بهش نگاه کردم دیدم با عصبانیت داره نگام میکنه منم برای اینکه آتیشش رو زیاد کنم با پوزخند صاف تو چشاش نگاه کردم و فا.ک رو نشون دادم انقدر عصبی شد که بلند شد رفت بیرون معلم: خب اولین مسابقه که باید بدین امتحانه هرکی نمره بیشتری بگیره رولش بیشتر میشه و شانس بیشتری داره منم دیگه به حرفای معلم گوش ندادم پس باید با جونگ کوک تمرین کنم واسه امتحان منو یجی با بورسیه اومدیم اینجا من باید قبول شم باید این مسابقه رو برنده بشم البته با کوک دیگه طاقت نیاوردم سرمو گذاشتم رو میز یزره استراحت کنم که خوابم برد
⛓️🖤ویو جونگ کوک🖤⛓️
بعد از اینکه معلم خواستم برم بیرون که دیدم یوجین زل زده به یوری نمیدونم چرا بدم میومد اونموقع هم خواستم یوری رو اذیت کنم یوجین مزاحمش شده بود یوری خواب بود احساس کردم امنیت نداره و میدونستم یوجین رو یوری کراش داره واسه همین رفتم کنار یوری نشستم کتمو انداختم روش دست به سینه نشستم یوجین با عصبانیت بلند شد رفت منم وقتی دیدم رفت سرمو گذاشتم رو میز و به یوری خیره شدم به صورتش نگاه کردم به چشماش به موهاش به تک تکشون نگاه کردم که رسیدم به لبش یهو آب دهنمو قورت دادم بعد دیدم نور آفتاب خورد تو صورتش چشاشو باز کرد سریع رومو اونور کردم بلند شد بهم نگاه کرد گفت یوری: اینجا چرا نشستی کوک: نمیخواد بترسی اولا سر کلاس نمیخوابن دوما هم گروهی هستیم و من مجبورم پیشت بشینم تازه باید درس تمرین کنیم یوری: راست میگی واسه درس چیکار کنیم...ادامه دارد حمایت فراموش نشه ♥️✨️
⛓️🔗پارت۷🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
یهو محکم بلند شدیم و گفتیم کوک و یوری: ما نمیخوایم باهم تو یگروه باشیم معلم: اعتراض نکنید بشینید سر جاتون دخترای کلاس داشتن پچ پچ میکردن شنیدم میگفتن: خوش به حالشون یکی شون با تهیونگ افتاده اون یکی با جونگ کوک یهو ی جرقه خورد تو سرم مگه لورا رو جونگ کوک کراش نداره پس بهش نگاه کردم دیدم با عصبانیت داره نگام میکنه منم برای اینکه آتیشش رو زیاد کنم با پوزخند صاف تو چشاش نگاه کردم و فا.ک رو نشون دادم انقدر عصبی شد که بلند شد رفت بیرون معلم: خب اولین مسابقه که باید بدین امتحانه هرکی نمره بیشتری بگیره رولش بیشتر میشه و شانس بیشتری داره منم دیگه به حرفای معلم گوش ندادم پس باید با جونگ کوک تمرین کنم واسه امتحان منو یجی با بورسیه اومدیم اینجا من باید قبول شم باید این مسابقه رو برنده بشم البته با کوک دیگه طاقت نیاوردم سرمو گذاشتم رو میز یزره استراحت کنم که خوابم برد
⛓️🖤ویو جونگ کوک🖤⛓️
بعد از اینکه معلم خواستم برم بیرون که دیدم یوجین زل زده به یوری نمیدونم چرا بدم میومد اونموقع هم خواستم یوری رو اذیت کنم یوجین مزاحمش شده بود یوری خواب بود احساس کردم امنیت نداره و میدونستم یوجین رو یوری کراش داره واسه همین رفتم کنار یوری نشستم کتمو انداختم روش دست به سینه نشستم یوجین با عصبانیت بلند شد رفت منم وقتی دیدم رفت سرمو گذاشتم رو میز و به یوری خیره شدم به صورتش نگاه کردم به چشماش به موهاش به تک تکشون نگاه کردم که رسیدم به لبش یهو آب دهنمو قورت دادم بعد دیدم نور آفتاب خورد تو صورتش چشاشو باز کرد سریع رومو اونور کردم بلند شد بهم نگاه کرد گفت یوری: اینجا چرا نشستی کوک: نمیخواد بترسی اولا سر کلاس نمیخوابن دوما هم گروهی هستیم و من مجبورم پیشت بشینم تازه باید درس تمرین کنیم یوری: راست میگی واسه درس چیکار کنیم...ادامه دارد حمایت فراموش نشه ♥️✨️
۱۶.۵k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.