وانشات تهیونگ
( صدای آژیر مدرسه به صدا در اومد.....آژیر زلزله!.....معلم بدون هیچ وقفه ای بچه ها رو به زیر نیمکتشون هدایت کرد و بچه ها هم از دستورش پیروی کردن و زیر نیمکت پناه بردن ) ( سوهیون درحالی ک زیر میز بود با دیدن تهیونگ در حالی ک بیسکویت میخورد خندش گرفت و پرسید ) + ببینم چرا بیسکویت میخوری؟ ( تهیونگ آخرین لقمه ی بیسکوتش رو قورت داد و با لبخند کیوتی جواب داد ) - ک سر کلاس گشنم نشه! + به هر حال الان تعطیل میشیم! ( خنده ای کرد و گفت ) + دور دهنتو تمیز کن معلم نفهمه بیسکویت خوردی! ( تهیونگ هم با لبخند دور دهنشو تمیز کرد .... بعد قط شدن صدای آژیر معلم از بچه ها خواست ک از زیر نیمکتشون بیرون بیان ..... بعد با رضایت لب زد ) معلم = خوبه! یادتون باشه ک این صدا چجور صدایی هست و در اینجور مواقع چه کاری باید بکنید!....ازتون ممنونم کلاس تموم شد روز خوش! ( معلم شروع به جمع کردن وسایلش کرد و بعد برداشتنشون بچه ها ادای احترام کردند و معلم بیرون رفت ..... بچه ها هم شروع به جمع کردن وسایل هاشون کردن .... تهیونگ چشمکی به سوهیون انداخت و گفت ) - بیا آخرین نفر بریم بیرون! ( سوهیون با لبخند درخواستش رو قبول کرد.....دفعه اول نبود....همیشه آخرسر بیرون میرفتن و سر به سر مدیر میذاشتن! ..... سوهیون زیپ کیفشو و بست و متوجه شد ک کلاس خالی شده.....تهیونگ در کلاس رو بست و جلوی میز ا/ت ایستاد....دوتا دستشو ستونی درست کرد و روی میز گذاشت ) - کلاس خالی باشه قشنگ تره! + این نظر توعه! برای من اصلا اینجوری نیست! - هومم....شاگرد کلاس باشی همینه دیگه! کلاس پر رو دوست داری! ما رو باش ک نمیتونیم خودمون رو به رخ یه جوجه بکشیم! + حسود! خو به جای دختر بازی هات یکم به درست برس! - نه! تو بهم کمک میکنی دیگ! چرا بخونم؟ ترجیح میدم با دخترا خوش بگذرونم! + هر هر! - میگم ما ک این همه تست زلزله انجام میدم یه بار هم زلزله نشده....بعد اگه واقعا زلزله بشه چیکار کنیم؟ ( سوهیون قیافه ی کیوتی برای خودش گرفت و گفت ) + همون کارایی رو میکنیم ک معلم مثلا برای نجاتمون بهمون گفته! ( سوهیون کیفش رو برداشت و کیف تهیونگ رو هم داد دستش ) + بیا بریم تا زندانی نشدیم!! ( تهیونگ بینی سوهیون رو نیشگون گرفت ) - فردا امتحان داریم برسونی ها!! ( خندیدن تهیونگ یه بند کیفشو پشتش انداخت و به طرف در رفتن .... رفتن پایین و سوهیون خواست دری ک به حیاط مدرسه خطم میشه رو باز کنه ک .... بسته بود.....چند بار زد به در ولی....مدیر از در خروجی مدرسه گذشت و رفت ) + تهیونگ.....زندانی شدیم!!
۶۲.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۰