پارت۸فصل دوم
پارت۸فصل دوم
سویانگ.ق..قصر
تهیونگ.اره قصر
سویانگ.ولی من نمیخوام بیام
مین هی.چی..چرا
سویانگ.اخه به سوجین قول دادم تا وقت بزرگ میشیم پیشش باشم
تهیونگ.سوجین همون پسره که همش با توئه ایششش
سویانگ.پاپا ...راستش خب آره همونه منو اون همدیگر و دوست داریم
تهیونگ و مین هی.بلهههه!!!!
سویانگ.نگران نباشید اون گفته میخواد بزرگ تر بشه و درس بخونه و حرکات رزمی یاد بگیره و رسمی وقتی که سنمون رسید بیاد پیشتون
مین هی.به به چشمم روشن
تهیونگ.ببین چی یاد گرفته
مین هی.بله دیگه دختر شماست
تهیونگ.سویانگ بیا بشین یک لحظه
*سویانگ نشست روبه روی من و من اروم دست هاشو گرفتم* دختر عزیزم میدونی که من خیلی دوست دارم تو تنها فرزند منی و من همیشه خوشحالی تورو میخوام ولی الان مجبوریم باید بریم به قصر تا اونجا زندگی کنیم
سویانگ.ولی آخه پاپا ...
(میخوام یکم سن سویانگ رو بیشتر کنم مثلاً ۸سالشه خوبه؟)
تهیونگ. یه سوجین بگو که خوب درس بخونه و وقتی بزرگ شد به قصر بیاد ببینم چی تو چنته داره به هر حال من دخترم وبه هر کسی نمیدم
مین هی.بفرمایید توروخدا خجالت نکشید ببرید و بدوزید یه وقت نگید مامانی هست شما سویانگ خانم تا پدرتو دیدی مامان و فراموش کردی دیگه
سویانگ.مامان جونم شما نگران نباش من همیشه دخترت خوبت میمونم
مین هی.خوب...متمعنی به من که میرسه تمام شیطونی هاتو میاری بعد وقتی پیش پدرت میری خیلی خوشگل و قشنگ مثل پرنسس ها باهاش بازی میکنی و حرف میزنی
تهیونگ.*سویانگ وبغل کردم *حسودی نکن دیگه ،اینم از مزایای پدر بودنه در هر صورت من پدر سویانگم و سویانگم دختر یک یدونمه
مین هی. باشه حالا ...
سویانگ.ق..قصر
تهیونگ.اره قصر
سویانگ.ولی من نمیخوام بیام
مین هی.چی..چرا
سویانگ.اخه به سوجین قول دادم تا وقت بزرگ میشیم پیشش باشم
تهیونگ.سوجین همون پسره که همش با توئه ایششش
سویانگ.پاپا ...راستش خب آره همونه منو اون همدیگر و دوست داریم
تهیونگ و مین هی.بلهههه!!!!
سویانگ.نگران نباشید اون گفته میخواد بزرگ تر بشه و درس بخونه و حرکات رزمی یاد بگیره و رسمی وقتی که سنمون رسید بیاد پیشتون
مین هی.به به چشمم روشن
تهیونگ.ببین چی یاد گرفته
مین هی.بله دیگه دختر شماست
تهیونگ.سویانگ بیا بشین یک لحظه
*سویانگ نشست روبه روی من و من اروم دست هاشو گرفتم* دختر عزیزم میدونی که من خیلی دوست دارم تو تنها فرزند منی و من همیشه خوشحالی تورو میخوام ولی الان مجبوریم باید بریم به قصر تا اونجا زندگی کنیم
سویانگ.ولی آخه پاپا ...
(میخوام یکم سن سویانگ رو بیشتر کنم مثلاً ۸سالشه خوبه؟)
تهیونگ. یه سوجین بگو که خوب درس بخونه و وقتی بزرگ شد به قصر بیاد ببینم چی تو چنته داره به هر حال من دخترم وبه هر کسی نمیدم
مین هی.بفرمایید توروخدا خجالت نکشید ببرید و بدوزید یه وقت نگید مامانی هست شما سویانگ خانم تا پدرتو دیدی مامان و فراموش کردی دیگه
سویانگ.مامان جونم شما نگران نباش من همیشه دخترت خوبت میمونم
مین هی.خوب...متمعنی به من که میرسه تمام شیطونی هاتو میاری بعد وقتی پیش پدرت میری خیلی خوشگل و قشنگ مثل پرنسس ها باهاش بازی میکنی و حرف میزنی
تهیونگ.*سویانگ وبغل کردم *حسودی نکن دیگه ،اینم از مزایای پدر بودنه در هر صورت من پدر سویانگم و سویانگم دختر یک یدونمه
مین هی. باشه حالا ...
۱.۷k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.