MY KILLER P: 12
_پس ساعت 6؟
_اره، عجله کن لطفا
_چرا؟
_میترسم خانواده کیم تو راه خفتت کنن!
_مسخره! فقط یه ربع راهه دیگه!
تلفونو قطع کرد و روی تخت انداخت. دروغ بود اگه میگفت واقعا نمیترسه..
پوفی کشید و خودشو روی تخت انداخت. شاید میتونست از جیمین پول قرض بگیره..
بیخیال! جیمینم دانشجوعه و نیاز به پول داره.. اصلا اونا که پول دارن! چرا خودشون نمیخرن!
صدای زنگ گوشی تمام افکارشو بهم ریخت. با عصبانیت گوشی رو برداشت!
_ باشه جیمین!!! خانواده کیم مافیا نیستن که! اگه خواستن بکشنم بهت میگم!!
_شایدم باشیم!
_ت.. تو؟!
_فقط تا فردا وقت داری پولشو جور کنی!
_بب.. ببین تهیونگ من نمیتو..
با صدای بوق حرفشو تموم کرد.
_لعنت بهتتتتت!!!
.
.
ساعت 5:50 :
_خیلی زشته بخوام دست خالی خونشون برم مگه نه؟..
درحالی که با خودش زمزمه میکرد به کفشای جردنش نگاهی انداخت..
_اوه پسر، من حتی نمیتونم برا خودم یه کفش بخرم! اونوقت انتظار داره تا فردا پول یه گوشی براش جور کنم!حرومزاده..
با صدای اشنایی سرش رو بالا اورد.
_ولی من پولشو ندارم..البته فعلا!!
به طرف سوپر رفت تا ببینه صدا از کیه
_لطفا اقا! اخر ماه پولشو میدم!!
_هیونا!
_اوه، سلام کوک!
کوک به طرف فروشنده برگشت
_مشکلی پیش اومده؟
_این خانوم پول این مواد رو نداره! من نمیتونم تا اخر ماه صبر کنم! مگه قسطیه!
اهی کشید و کارتشو از جیبش بیرون اورد
_لطفا با این کارت حساب کنید
هیونا با تعجب به کارت توی دست کوک زل زد
_کوک.. این خیلی زیاده! تو.. تو خودتم برای گوشی پول میخوای!
_مشکلی نیست، دوستا برای همین موقع ان دیگه!
هیونا با لبخند خرید هارو برداشت
_ممنونم کوک، تو واقعا یه مرد جنتلمنی!
درحالی که گونه هاش از خجالت گر گرفته بود، به سمت خونه جیمین راه افتاد..
بعد از چند دقیقه، رو به روی در قرمز رنگ ایستاد و فشاری به زنگ وارد کرد. در باز شد و قیافه عصبانی جیمین رو به روش ظاهر شد
_ساعت شیش و ده دقیقه!!!
به زور وارد شد و با دستش موهای سر جیمین رو بهم ریخت
_انقدر فشار نخور کوتوله! همین قد نداشتتم از دست میدیا!
_دهنتو ببند جونگ کوککککککک!!!!
کوک با خنده به سمت مبل رفت و روی دکمه شروع فیلم زد...
_اره، عجله کن لطفا
_چرا؟
_میترسم خانواده کیم تو راه خفتت کنن!
_مسخره! فقط یه ربع راهه دیگه!
تلفونو قطع کرد و روی تخت انداخت. دروغ بود اگه میگفت واقعا نمیترسه..
پوفی کشید و خودشو روی تخت انداخت. شاید میتونست از جیمین پول قرض بگیره..
بیخیال! جیمینم دانشجوعه و نیاز به پول داره.. اصلا اونا که پول دارن! چرا خودشون نمیخرن!
صدای زنگ گوشی تمام افکارشو بهم ریخت. با عصبانیت گوشی رو برداشت!
_ باشه جیمین!!! خانواده کیم مافیا نیستن که! اگه خواستن بکشنم بهت میگم!!
_شایدم باشیم!
_ت.. تو؟!
_فقط تا فردا وقت داری پولشو جور کنی!
_بب.. ببین تهیونگ من نمیتو..
با صدای بوق حرفشو تموم کرد.
_لعنت بهتتتتت!!!
.
.
ساعت 5:50 :
_خیلی زشته بخوام دست خالی خونشون برم مگه نه؟..
درحالی که با خودش زمزمه میکرد به کفشای جردنش نگاهی انداخت..
_اوه پسر، من حتی نمیتونم برا خودم یه کفش بخرم! اونوقت انتظار داره تا فردا پول یه گوشی براش جور کنم!حرومزاده..
با صدای اشنایی سرش رو بالا اورد.
_ولی من پولشو ندارم..البته فعلا!!
به طرف سوپر رفت تا ببینه صدا از کیه
_لطفا اقا! اخر ماه پولشو میدم!!
_هیونا!
_اوه، سلام کوک!
کوک به طرف فروشنده برگشت
_مشکلی پیش اومده؟
_این خانوم پول این مواد رو نداره! من نمیتونم تا اخر ماه صبر کنم! مگه قسطیه!
اهی کشید و کارتشو از جیبش بیرون اورد
_لطفا با این کارت حساب کنید
هیونا با تعجب به کارت توی دست کوک زل زد
_کوک.. این خیلی زیاده! تو.. تو خودتم برای گوشی پول میخوای!
_مشکلی نیست، دوستا برای همین موقع ان دیگه!
هیونا با لبخند خرید هارو برداشت
_ممنونم کوک، تو واقعا یه مرد جنتلمنی!
درحالی که گونه هاش از خجالت گر گرفته بود، به سمت خونه جیمین راه افتاد..
بعد از چند دقیقه، رو به روی در قرمز رنگ ایستاد و فشاری به زنگ وارد کرد. در باز شد و قیافه عصبانی جیمین رو به روش ظاهر شد
_ساعت شیش و ده دقیقه!!!
به زور وارد شد و با دستش موهای سر جیمین رو بهم ریخت
_انقدر فشار نخور کوتوله! همین قد نداشتتم از دست میدیا!
_دهنتو ببند جونگ کوککککککک!!!!
کوک با خنده به سمت مبل رفت و روی دکمه شروع فیلم زد...
۱۱.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.