پارت دهمم🌝
لباسی و انتخاب کردم که نه پوشیده بود نه باز
رفتم حموم و اومدم بیرون لباسام رو پوشیدم و آرایش کردم و اومدم بیرون
جیمین بیرون منتظر بود
رفتم پیشش
جیمین: ااااا خوشگل شدی
خجالت کشیدم و ممنون ریزی گفتم
جیمین: این بادیگارد منه تو رو میرسونه وقتی می خوای بیای بهم زنگ بزن یه سوپرایزی دارم بریم اونجا
ا.ت: چی سوپرایزی؟!
جیمین: اگه بگم که سوپرایز نمیشه ( لبخند)
منم لبخند زدم و تو ماشین نشستم مهربون تر شده بود
رسیدیم تشکر کردم و پیاده شدم
یه میز بزرگ و همکلاسی هامو دیدم رفتم پیششون و سلام دادم
همشون بهم با تعجب نگاه میکردند
و این منو عذاب میداد نشستم روی یه صندلی
همشون داشتن می خوردن و میخندیدن شاید بهتر بود تو خونه پیش جیمین میومدم بیشتر خوش میگزشت
یه پسر پیشم نشست
پسر: فکر کنم اسمت ا.ت بود نه؟!
ا.ت: اوهوم
جک: منم جک هستم فکر کنم تنهایی خوش نمیگزره نه؟!
ا.ت: خب راستش اره
جک: اوممم حدس میزدم پس بیا خوش بگذرونیم
دستم و گرفت و روی صندلی وایسادیم
از خجالت داشتم آب میشدم
جک: خوب ا.ت زیباترین دختری هست که تا حالا دیدم و همینطور آقایون خانوما می خوایم امروز خوش بگزرونیم پس یه آهنگ بزارید همه برقصن
آهنگ گزاشتن و همه میرقصیدن جک دستمو گرفت و شروع به رقصیدن کرد منم از خدا خواسته داشتم خوش میگزروندم
......
ساعت ۶ بود و همه داشتن میرفتن
اومدیم بیرون
جک: ا.ت خیلی خوش گذشت
سری تکون دادم که بغلم کرد
اولش تعجب کردم ولی بعدش اهمیت ندادم
خدافظی کردم و رفتم توی ماشین جیمین
ا.ت: سلامممم
جیمین: اون کی بود؟!!!( داد)
رگاش معلوم شده بود و راستش خیلی ترسناک شده بود.....
#فیک
پارت بعد و شب میزارمم🫶
رفتم حموم و اومدم بیرون لباسام رو پوشیدم و آرایش کردم و اومدم بیرون
جیمین بیرون منتظر بود
رفتم پیشش
جیمین: ااااا خوشگل شدی
خجالت کشیدم و ممنون ریزی گفتم
جیمین: این بادیگارد منه تو رو میرسونه وقتی می خوای بیای بهم زنگ بزن یه سوپرایزی دارم بریم اونجا
ا.ت: چی سوپرایزی؟!
جیمین: اگه بگم که سوپرایز نمیشه ( لبخند)
منم لبخند زدم و تو ماشین نشستم مهربون تر شده بود
رسیدیم تشکر کردم و پیاده شدم
یه میز بزرگ و همکلاسی هامو دیدم رفتم پیششون و سلام دادم
همشون بهم با تعجب نگاه میکردند
و این منو عذاب میداد نشستم روی یه صندلی
همشون داشتن می خوردن و میخندیدن شاید بهتر بود تو خونه پیش جیمین میومدم بیشتر خوش میگزشت
یه پسر پیشم نشست
پسر: فکر کنم اسمت ا.ت بود نه؟!
ا.ت: اوهوم
جک: منم جک هستم فکر کنم تنهایی خوش نمیگزره نه؟!
ا.ت: خب راستش اره
جک: اوممم حدس میزدم پس بیا خوش بگذرونیم
دستم و گرفت و روی صندلی وایسادیم
از خجالت داشتم آب میشدم
جک: خوب ا.ت زیباترین دختری هست که تا حالا دیدم و همینطور آقایون خانوما می خوایم امروز خوش بگزرونیم پس یه آهنگ بزارید همه برقصن
آهنگ گزاشتن و همه میرقصیدن جک دستمو گرفت و شروع به رقصیدن کرد منم از خدا خواسته داشتم خوش میگزروندم
......
ساعت ۶ بود و همه داشتن میرفتن
اومدیم بیرون
جک: ا.ت خیلی خوش گذشت
سری تکون دادم که بغلم کرد
اولش تعجب کردم ولی بعدش اهمیت ندادم
خدافظی کردم و رفتم توی ماشین جیمین
ا.ت: سلامممم
جیمین: اون کی بود؟!!!( داد)
رگاش معلوم شده بود و راستش خیلی ترسناک شده بود.....
#فیک
پارت بعد و شب میزارمم🫶
۸.۵k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.