«وقتی برای اولین بار داخل استودیو شهر میبینتت»
«وقتی برای اولین بار داخل استودیو شهر میبینتت»
هوا سرد و همینطور برفی بود، امسال شهر شاهده برف زدگی سنگینی بود!
از اپارتمانش خارج شد و دست هاش رو داخل جیب هودی قرمز رنگی که بر تن داشت کرد.
همینطور که داشت داخل خیابون های سفید رنگ شهر قدم بر میداشت، اهنگی که خودش خونده بود رو پلی کرد
همینطور به اهنگ.گوش میداد و سمت یکی از بزرگترین استودیو های شهر حرکت کرد
۰
۰
وقتی به.مقصدش رسید هندزفری رو از گوش هاش دراورد و وارد استودیو شد..
همین که پاش رو داخل استودیو گذاشت ..صدای ارامش بخش گیتار زدن و همینطور خوندن کسی رو شنید.. کنجکاو شد و سمت صدا حرکت کرد
۰
دختری با موهای قهوه ایی و فیس جذابی دید که در حال گیتار زدن و خوندن بود
معلوم نبود چند دقیقست که اونجا وایساده...ولی میدونست کامل جذب اون دختر شده
بعد از مدتی دختر از گیتار زدن دست کشید و به پسری که چند دقیقست داره نگاهش میکنه چشم دوخت
سریع سرش رو به حالت مخالف چرخوند تا با اون دختر چشم تو چشم نشه
دختر اهمیتی نداد و از رو صندلیی که روش نشسته بود بلند شد و سمت قفسه البوم خوانندگان مشهور رفت و دونه به دونشون رو نگاه کرد
جیسونگ نگاهی به پشت سرش انداخت و پشت قفسه ای رفت
تپش قلب داشت ..این تپش قلب براش نا اشنا بود..نمیخواست باور کنه که عاشق دختری شده که فقط 1 ساعت از اشناییشون میگذره..
چشم هاش رو رو هم فشار داد و از استودیو خارج شد..
"هانورا"
هوا سرد و همینطور برفی بود، امسال شهر شاهده برف زدگی سنگینی بود!
از اپارتمانش خارج شد و دست هاش رو داخل جیب هودی قرمز رنگی که بر تن داشت کرد.
همینطور که داشت داخل خیابون های سفید رنگ شهر قدم بر میداشت، اهنگی که خودش خونده بود رو پلی کرد
همینطور به اهنگ.گوش میداد و سمت یکی از بزرگترین استودیو های شهر حرکت کرد
۰
۰
وقتی به.مقصدش رسید هندزفری رو از گوش هاش دراورد و وارد استودیو شد..
همین که پاش رو داخل استودیو گذاشت ..صدای ارامش بخش گیتار زدن و همینطور خوندن کسی رو شنید.. کنجکاو شد و سمت صدا حرکت کرد
۰
دختری با موهای قهوه ایی و فیس جذابی دید که در حال گیتار زدن و خوندن بود
معلوم نبود چند دقیقست که اونجا وایساده...ولی میدونست کامل جذب اون دختر شده
بعد از مدتی دختر از گیتار زدن دست کشید و به پسری که چند دقیقست داره نگاهش میکنه چشم دوخت
سریع سرش رو به حالت مخالف چرخوند تا با اون دختر چشم تو چشم نشه
دختر اهمیتی نداد و از رو صندلیی که روش نشسته بود بلند شد و سمت قفسه البوم خوانندگان مشهور رفت و دونه به دونشون رو نگاه کرد
جیسونگ نگاهی به پشت سرش انداخت و پشت قفسه ای رفت
تپش قلب داشت ..این تپش قلب براش نا اشنا بود..نمیخواست باور کنه که عاشق دختری شده که فقط 1 ساعت از اشناییشون میگذره..
چشم هاش رو رو هم فشار داد و از استودیو خارج شد..
"هانورا"
۹.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.