'شوالیه'
'شوالیه'
"part 2"
_______________________
حتی حالا هم
معروفیتش از کسی پوشیده نیس.و اما مادرم پارک چوآ یه بازیگر
زن کره ای تازه کاربود.که به خاطر خوش شانسی زیاد موفق به
بستن قرار داد بایه گارگردان هالیوودی شد.خب بقیشو میتونین
حدس بزنین.پدر بنده هم با همون کارگردان قرارداد امضا کردو
در نهایت این دوتا بعداز ساختن یه سریال عاشق هم شدن
وازدواج کردن.و اما این ازدواج شروع زندگی جدید و عاشقانه و
خداحافظی با دنیای بازیگری بود.پدرم به خاطر عشق زیادش
همراه مادرم به کره اومد و کارو کاسبی جدید راه انداخت.و
همچنان زن زلیل بودنش رو کار و کاسبیش هم تاثیر گذاشت و
تصمیم گرفت بزرگرین کارخونه ی شیرینی و شکالت جهان رو
احداث کنه.و اسم مادرم یعنی چوآ رو گذاشت روی کارخونش.اه
حالم از این همه زن زلیل بازی بهم خورد.درسال دوم زندگی
مادرم داداشم زویی رو بدنیا آورد.و 4سال بعده اون منو.حتما
فهمیدین که اسمامون کره ای نیستن.بازم پدرم به عالیق مادرم احترام گذاشت و اجازه داد اون اسمامونو انتخاب کنه.که اسم
بازیگرای چینی موردعالقشو گذاشت رومون.هنوز درک نکردم.اما
خب من از اسمم راضیم.تکه.از کارو بار پدر بگذریم میرسیم به
مادرم.اخالقش کپی برابر خوده بابام.فقط یکم ترسناک تر.کارشم
فیلم نامه نویس و کارگردان.خب با این وجود کمتر پیش میاد تا
خانواده چهارنفرمون دوره هم باشن.که اونم ماهی یکبار بیشتر پیش
نمیاد.به صفحه گوشیم نگاه کردم عکس خودمو وزویی بود.خوبه
حداقل برادرمو دارم.زنگ قراضه ی مدرسه به صدادراومدو رفیقام
اومدن طرفم. 3تا رفیق فاب.وو هیون وجانگ کوک وجیمین.
ووهیون:پسر چجوری انقد راحت میرینی به معلما؟
من:عددی نیستن
جانگ کوک:خب برنامت چیه؟
_بریم یه آبجو بزنیم
هر 3باهم:عوکی
داشتیم میرفتیم بیرون که شاخ مدرسه جلومون سبز شد.البته شاخ
که نیس.خودش ادعای شاخی داره.این آقای به ظاهر شاخ پسرخالمه.یاهمون پسر مدیر مدرسه.بابام با باباش مشکل داره منم
با این.فقط به لطف مادرامونه تا حاال جنگ جهانی سوم راه
ننداختیم.
من:چرا باید هر روز جلوم یه عن پخته ببینم
شوگا:سرت زیادی کرده رو تنت
پوزخند زدم:ببین واس هر کی شاخی واس من هیچ عنی نیستی
داشتیم از کنارشون رد میشدیم که دستشو گذاشت رو
شونم:هنوزتصویه حسابم تموم نشده
_برو با بی عرضگیت تصویه حساب کن
دستشو از رو شونم پس زدم.که چسبید یقمو گرفت.
ووهیون:دستتو بکش بزمجه
و همین آغاز یه دعوای حسابی همراه با زد خورد زیاد.در عرض
یه چشم بهم زدن خودمو تو دفتر دیدم.
__________________
"part 2"
_______________________
حتی حالا هم
معروفیتش از کسی پوشیده نیس.و اما مادرم پارک چوآ یه بازیگر
زن کره ای تازه کاربود.که به خاطر خوش شانسی زیاد موفق به
بستن قرار داد بایه گارگردان هالیوودی شد.خب بقیشو میتونین
حدس بزنین.پدر بنده هم با همون کارگردان قرارداد امضا کردو
در نهایت این دوتا بعداز ساختن یه سریال عاشق هم شدن
وازدواج کردن.و اما این ازدواج شروع زندگی جدید و عاشقانه و
خداحافظی با دنیای بازیگری بود.پدرم به خاطر عشق زیادش
همراه مادرم به کره اومد و کارو کاسبی جدید راه انداخت.و
همچنان زن زلیل بودنش رو کار و کاسبیش هم تاثیر گذاشت و
تصمیم گرفت بزرگرین کارخونه ی شیرینی و شکالت جهان رو
احداث کنه.و اسم مادرم یعنی چوآ رو گذاشت روی کارخونش.اه
حالم از این همه زن زلیل بازی بهم خورد.درسال دوم زندگی
مادرم داداشم زویی رو بدنیا آورد.و 4سال بعده اون منو.حتما
فهمیدین که اسمامون کره ای نیستن.بازم پدرم به عالیق مادرم احترام گذاشت و اجازه داد اون اسمامونو انتخاب کنه.که اسم
بازیگرای چینی موردعالقشو گذاشت رومون.هنوز درک نکردم.اما
خب من از اسمم راضیم.تکه.از کارو بار پدر بگذریم میرسیم به
مادرم.اخالقش کپی برابر خوده بابام.فقط یکم ترسناک تر.کارشم
فیلم نامه نویس و کارگردان.خب با این وجود کمتر پیش میاد تا
خانواده چهارنفرمون دوره هم باشن.که اونم ماهی یکبار بیشتر پیش
نمیاد.به صفحه گوشیم نگاه کردم عکس خودمو وزویی بود.خوبه
حداقل برادرمو دارم.زنگ قراضه ی مدرسه به صدادراومدو رفیقام
اومدن طرفم. 3تا رفیق فاب.وو هیون وجانگ کوک وجیمین.
ووهیون:پسر چجوری انقد راحت میرینی به معلما؟
من:عددی نیستن
جانگ کوک:خب برنامت چیه؟
_بریم یه آبجو بزنیم
هر 3باهم:عوکی
داشتیم میرفتیم بیرون که شاخ مدرسه جلومون سبز شد.البته شاخ
که نیس.خودش ادعای شاخی داره.این آقای به ظاهر شاخ پسرخالمه.یاهمون پسر مدیر مدرسه.بابام با باباش مشکل داره منم
با این.فقط به لطف مادرامونه تا حاال جنگ جهانی سوم راه
ننداختیم.
من:چرا باید هر روز جلوم یه عن پخته ببینم
شوگا:سرت زیادی کرده رو تنت
پوزخند زدم:ببین واس هر کی شاخی واس من هیچ عنی نیستی
داشتیم از کنارشون رد میشدیم که دستشو گذاشت رو
شونم:هنوزتصویه حسابم تموم نشده
_برو با بی عرضگیت تصویه حساب کن
دستشو از رو شونم پس زدم.که چسبید یقمو گرفت.
ووهیون:دستتو بکش بزمجه
و همین آغاز یه دعوای حسابی همراه با زد خورد زیاد.در عرض
یه چشم بهم زدن خودمو تو دفتر دیدم.
__________________
۲.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.