Pt28
من: اخه چی میشد دو دقه خبر مرگتون نیومدین بیرون بچم لباسشو میپوشید با استرس تمام لباسامو پوشیدم فقط شلوار اومده بود( شلوار کردی عباس اقا بهش داد میگه) داشتم میکشیدمش بالا ک اعظم خانم با ی کلاه معدن اومد سریع شلوار بالا کشیدم اعظم خانم: پسرم چرا هنو نخوابیدی( شلوار داره سر میخوره بره پایین )با جف دستام سریع شلوار وهار چنگولی چسبیده بودم ک نیوفته یونگی: الان میخوابمیونگی: جرسارتن این کلاه اعظم خانم: رفته بودم زیر زمین ب عژدر غذا بدم( درست گفتم؟) یونگی: بسم الله (زیر لب) عژدر کیه؟ اعظم خانم: مگه این دختره ایکبیری بهت نگفته یونگی: روح؟ اعظم خانم: ما تو خونمون همه چی نگه میداریم یونگی: خب با اجازه بزرگترامن برم بخوابم الفرار اعظم خانم: چرا ایجور کرد سر شبی ک خیلی با عژدر خوب بود( عژدر همون گربه هس ک تو پارت قبل دمپایی خورد بهش) داشتم میرفتم ک پدرام اومد پدرام: بریم بخوابیم یونگی: کجا؟ پدرام: خونه اقا شجاع یونگی: اقا شجاع کیه؟ پدرام: جدی گرفتی بیا بریم پایین بخوابیم بابا یونگی: تو پذیرایی پدرام: ارع دیگ مردونه زنونس منو تو بابا تپ پذیرایی مامان زنتم تو اتاق بپر ی دست لاهاف کرسی هم برا خودت بیار
۸.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.