(تک پارتی درخواستی) رفیق من
https://wisgoon.com/hadiseh1388828
( خوب این هم احساسی هم یکم طنز ترکیب سمی خوب لطفاً گذارشم نکنید)
از زبان راوی: دازای اسلحه رو سرش گذاشته بود
ـ چویا چته چرا ساکتی
+ دارم به تا اینجا فکر می کنم ازت ممنونم خاطرات خوبی تا اینجا برام گذاشتی
- مثلاً
+ دعوای غروب چند سال پیش.....
چند سال پیش
+ دازاااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
- چی شده
+ با کلاهم چیکار کردی
- یا خدا
+ میکشمت
- غلط کردم
+ کلاه من وسیله ی نقاشی نیست
یک ساعت بعد
دازای با دوتا بستنی کنار درخت همیشگی
- چویا بس کن ببخشید دیگه
+ کلاهم
- بیا درستش کردم فقط این گل نارنجیه نرفت یادگاری من برای تو
+ باشه ممنون
- رفیق خودمی .....
زمان حال
+ من تسلیم توام ولی اگه من ببازم تو نبردی
-خاطرات قشنگی بود ولی تو این لحظه ها فراموشش کن حالا یه چیزی ازت می خوام
+ چی
- تو از مرگ چرا نمی ترسی
+ حتی اگه بمیرم هم اگه صداتو بشنوم بلند میشم
- حرفی بود که تو این سال ها بهم نزدی ولی میخواستی بزنی
+ آره....
بعد بلند داد زد
+ عاشقتم
اشک از گونه های دازای سرازیر شد اسلحه رو از رو سر چویا برداشت اومد جلوی چویا نشست بوسه ای رو صورت چویا زد
- منم عاشقتم این یه شوخی بود تولدت مبارک
چویا خنده ای کرد و گفت
+ منو دق دادی که
- زندگیمو میخوام با چی عوض کنم چرا هیچ وقت به هم نگفتیم
+ نمیدونم شاید هردومون ترسیدیم
- حالا منم بلند میگم.... عاشقتم
پایان ❤️
( خوب این هم احساسی هم یکم طنز ترکیب سمی خوب لطفاً گذارشم نکنید)
از زبان راوی: دازای اسلحه رو سرش گذاشته بود
ـ چویا چته چرا ساکتی
+ دارم به تا اینجا فکر می کنم ازت ممنونم خاطرات خوبی تا اینجا برام گذاشتی
- مثلاً
+ دعوای غروب چند سال پیش.....
چند سال پیش
+ دازاااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
- چی شده
+ با کلاهم چیکار کردی
- یا خدا
+ میکشمت
- غلط کردم
+ کلاه من وسیله ی نقاشی نیست
یک ساعت بعد
دازای با دوتا بستنی کنار درخت همیشگی
- چویا بس کن ببخشید دیگه
+ کلاهم
- بیا درستش کردم فقط این گل نارنجیه نرفت یادگاری من برای تو
+ باشه ممنون
- رفیق خودمی .....
زمان حال
+ من تسلیم توام ولی اگه من ببازم تو نبردی
-خاطرات قشنگی بود ولی تو این لحظه ها فراموشش کن حالا یه چیزی ازت می خوام
+ چی
- تو از مرگ چرا نمی ترسی
+ حتی اگه بمیرم هم اگه صداتو بشنوم بلند میشم
- حرفی بود که تو این سال ها بهم نزدی ولی میخواستی بزنی
+ آره....
بعد بلند داد زد
+ عاشقتم
اشک از گونه های دازای سرازیر شد اسلحه رو از رو سر چویا برداشت اومد جلوی چویا نشست بوسه ای رو صورت چویا زد
- منم عاشقتم این یه شوخی بود تولدت مبارک
چویا خنده ای کرد و گفت
+ منو دق دادی که
- زندگیمو میخوام با چی عوض کنم چرا هیچ وقت به هم نگفتیم
+ نمیدونم شاید هردومون ترسیدیم
- حالا منم بلند میگم.... عاشقتم
پایان ❤️
۶.۱k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.