مافیای سختگیر part 19
( ا.ت نشست و کوک داشت موهاش را خشک میکرد )
که یهو کوک گفت
کوک : ببخشید که سرت داد زدم
ا.ت : ... اشکا..لی ندا..ره
( کوک موهای ا.ت را خشک کرد )
کوک : اگه میخوای بیا امشب پیش من بخواب
ا.ت : نه همین جا راحتم
کوک : باشه
کوک : مطمئنی نمیترسی
ا.ت : اره
کوک : پس باشه شب بخیر
ا.ت : شب بخیر
ا.ت ویو
باورم نمیشد کوک بهم گفت که براش مهمم . کوک گفت بیا پیشم اما من گفتم نه. کوک رفت بیرون و من برق ها را خاموش کردم و خوابیدم
(نصف شب)
ا.ت : نهههه ...نههه .. نهههه ( از خواب پرید)
ا.ت : واییی این چه خوابی بود
ا.ت ویو
نصف شب از خواب پریدم . یه خواب خیلی خیلی ترسناک دیده بودم. و داشتم از ترس میمردم . تصمیم گرفتم برم پیش کوک بخوابم. رفتم سمت در و دوباره در زدم اما این دفعه انگار کوک بیدار بود . چون سریع جوابم را داد و رفتم داخل دیدم روی تخت دراز کشیده و سرش را به تاج تخت تکیه داده
ا.ت : خواب نبودی
کوک : نه
ا.ت : به چیزی فکر میکردی
کوک : نه ... کاری داشتی
ا.ت : عاممم .. چیزه می..گم میشه لطفاً امشب را پیش.. تو بخوابم
کوک : ... اره مشکلی نیست
ا.ت : خب باشه پس من روی کاناپه میخوابم
کوک : شوخیت گرفته
ا.ت : نه چطور
کوک : تا تخت هست میری روی کاناپه میخوابی
ا.ت : اره چه مشکلی داره من همین جا راحتم
ا.ت ویو
داشتم حرف میزدم که یهو کوک دستم را گرفت و من را کشید سمت خودش و من را بغل کرد و خوابید
کوک : ( نیشخند) حالا اینجا راحت تره یا کاناپه
ا.ت : ......
کوک : حالا بخواب
ا.ت : .....
ا.ت ویو
وقتی کوک من را کشید توی بغلش دیگه هیچی نگفتم و سیاهی مطلق
(صبح)
ا.ت ویو
با خوردن افتاب به چشمام از خواب بیدار شدم و دیدم روی سینه ی جونگ کوک خوابیدم و کوک هم دستش را دور شونه هام حلقه کرده . اروم از روی تخت اومدم پایین جوری که کوک بیدار نشه و رفتم پایین. چون اجوما رفته بود مجبور بودم خودم صبحانه درست کنم .پس رفتم داخل آشپز خانه
و شروع کردم به پنکیک درست کردن که یهو دیدم کوک بیدار شده و داره از پله ها میاد پایین
ا.ت : صبح بخیر
کوک : صبح بخیر
ا.ت : بشین سر میز تا برات صبحانه را بیارم
کوک : باشه
( کوک نشست سر میز)
(ا.ت صبحانه را اورد)
کوک : اوو پنکیک درست کردی
ا.ت : اره .
( کوک و ا.ت شروع کردن به خوردن صبحانه)
ا.ت : اووو راستی یادم رفت بگم دیروز که نبودی پستچی اومد دم در و یه پاکت برات اورد
کوک : برای من ( با تعجب)
ا.ت : اره گذاشتم روی میز اتاق کارت
کوک : باشه بعد از غذا میرم میبینم چیه
ا.ت : باشه
(فلش بک بعد از غذا)
کوک ویو
ا.ت گفت یه پاکت برام اومده رفتم داخل اتاقم و پاکت روی میزم را برداشتم و درش را باز کردم و خوندمش داخلش نوشته بود ......
پارت ۱۹ تموم شد ✨🤍
لطفاً حمایییییییتتتتتتتت کنید 🙃🤍✨🌸😊🤍🌸
که یهو کوک گفت
کوک : ببخشید که سرت داد زدم
ا.ت : ... اشکا..لی ندا..ره
( کوک موهای ا.ت را خشک کرد )
کوک : اگه میخوای بیا امشب پیش من بخواب
ا.ت : نه همین جا راحتم
کوک : باشه
کوک : مطمئنی نمیترسی
ا.ت : اره
کوک : پس باشه شب بخیر
ا.ت : شب بخیر
ا.ت ویو
باورم نمیشد کوک بهم گفت که براش مهمم . کوک گفت بیا پیشم اما من گفتم نه. کوک رفت بیرون و من برق ها را خاموش کردم و خوابیدم
(نصف شب)
ا.ت : نهههه ...نههه .. نهههه ( از خواب پرید)
ا.ت : واییی این چه خوابی بود
ا.ت ویو
نصف شب از خواب پریدم . یه خواب خیلی خیلی ترسناک دیده بودم. و داشتم از ترس میمردم . تصمیم گرفتم برم پیش کوک بخوابم. رفتم سمت در و دوباره در زدم اما این دفعه انگار کوک بیدار بود . چون سریع جوابم را داد و رفتم داخل دیدم روی تخت دراز کشیده و سرش را به تاج تخت تکیه داده
ا.ت : خواب نبودی
کوک : نه
ا.ت : به چیزی فکر میکردی
کوک : نه ... کاری داشتی
ا.ت : عاممم .. چیزه می..گم میشه لطفاً امشب را پیش.. تو بخوابم
کوک : ... اره مشکلی نیست
ا.ت : خب باشه پس من روی کاناپه میخوابم
کوک : شوخیت گرفته
ا.ت : نه چطور
کوک : تا تخت هست میری روی کاناپه میخوابی
ا.ت : اره چه مشکلی داره من همین جا راحتم
ا.ت ویو
داشتم حرف میزدم که یهو کوک دستم را گرفت و من را کشید سمت خودش و من را بغل کرد و خوابید
کوک : ( نیشخند) حالا اینجا راحت تره یا کاناپه
ا.ت : ......
کوک : حالا بخواب
ا.ت : .....
ا.ت ویو
وقتی کوک من را کشید توی بغلش دیگه هیچی نگفتم و سیاهی مطلق
(صبح)
ا.ت ویو
با خوردن افتاب به چشمام از خواب بیدار شدم و دیدم روی سینه ی جونگ کوک خوابیدم و کوک هم دستش را دور شونه هام حلقه کرده . اروم از روی تخت اومدم پایین جوری که کوک بیدار نشه و رفتم پایین. چون اجوما رفته بود مجبور بودم خودم صبحانه درست کنم .پس رفتم داخل آشپز خانه
و شروع کردم به پنکیک درست کردن که یهو دیدم کوک بیدار شده و داره از پله ها میاد پایین
ا.ت : صبح بخیر
کوک : صبح بخیر
ا.ت : بشین سر میز تا برات صبحانه را بیارم
کوک : باشه
( کوک نشست سر میز)
(ا.ت صبحانه را اورد)
کوک : اوو پنکیک درست کردی
ا.ت : اره .
( کوک و ا.ت شروع کردن به خوردن صبحانه)
ا.ت : اووو راستی یادم رفت بگم دیروز که نبودی پستچی اومد دم در و یه پاکت برات اورد
کوک : برای من ( با تعجب)
ا.ت : اره گذاشتم روی میز اتاق کارت
کوک : باشه بعد از غذا میرم میبینم چیه
ا.ت : باشه
(فلش بک بعد از غذا)
کوک ویو
ا.ت گفت یه پاکت برام اومده رفتم داخل اتاقم و پاکت روی میزم را برداشتم و درش را باز کردم و خوندمش داخلش نوشته بود ......
پارت ۱۹ تموم شد ✨🤍
لطفاً حمایییییییتتتتتتتت کنید 🙃🤍✨🌸😊🤍🌸
۲۱.۵k
۰۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.