پارت 19
یک هفته بعد
ایملدا اون نه
جیا این چی
ایملدا نه اینم نمیشه زیادی تنگه واست
جیا وایییی ایملدا غلط کردم بهت گفتم انتخاب کن واسم این چیه هی میگی این نه اون نه من تازه دو ماهمه ولی تو از تهیونگم سخت تر میگیری احححح😩😩😩😩😩😩
ایملدا غررر نزن جیا نباید به بچت فشار بیاد ببین این خوبه اینو بپوش
جیا حالا که تو مال من رو انتخاب کردی بیا بریم وگرنه دیر میشه ناسلامتی عروسي تو هست ولی تو نشستی اینجا واسم لباس انتخاب میکنی
ایملدا راست میگی بیا بریم
دوساعت بعد
خوب عروس خانم آرایشت تموم شد
ایملدا واقعا من فکر میکردم داشتی عمل جراحی میکردی روی صورتم دوساعت شد
جیا غر نزن امروز عروسیته میخوام خوشگل ترین دختر اونجا باشی هر چند شب عروسي میشی زن جونگ کوک نه 😏😏😂😂😂😂😂😂
ایملدا نخند جیا وگرنه میام جرررت میدم راستی تهیونگ چقدر عجله داشت که تو رو توی یک سال باردار کرد خدا بهت واسه بقیشون صبر بده
جیا یااااا تو که زودتر از من باردار شدی
ایملدا ولی تو هم....
با ورود تهیونگ بحثمون نصفه نیمه موند
تهیونگ سلام خانما کارتون تموم نشد
ایملدا اومو (ای خدا) ته بیا زنت رو بگیر همش داره ور ور میکنه
تهیونگ اوم میدونم فک کنم از اثرات بارداریه😂😂😂😂
ایملدا شاید 😂😂😂😂
جیا یاااا تهیونگ میام اونجا میزنمت ها
ته باشه باشه عصبانی نشو ولی خانما چه خوشگل شدید هردوتون هم
ایملدا و جیا آره میدونیم 😌😌😌
گوشی تهیونگ زنگ خورد
آها باشه الان میایم بای
فک کنم باید بریم ایملدا الان کوک میاد یکم بمون
ایملدا باشه حدودا ده دقیقه بعد در اتاق باز شد روم رو برگردوندم کوک بود واقعا خیلی خوشتبیپ شده بود کت و شلوار سیاه و سفید و یه گل قرمز توی دستش بود یکم بهش نزدیک شدم گل رو برداشت و کرد داخل موهام
کوک پرنسسم با اجازه کی اینهمه خوشگل کردی دوست داری بدزدنت
ایملدا نمیتونند کاری بکنند بلاخره نامزدم بزرگترین مافيای سئوله
کوک من فعلا نامزدتم ولی بعد از گفتن اون بله همسرت و سرش رو برد نزدیک گوشم شب هم ددیت میشم مگه نه
ایملدا یدونه زدم به بازوش بی حیا
کوک بيب از من خجالت نکش چون شب خیلی کار داریم و نمیخوام خجالتی باشی
ایملدا يااا بسه بیا بریم
کوک بریم
دستم رو مردم توی بازوش و باهم سوار ماشین عروس شدیم توی راه همش به خودمون فکر میکردم فقط توی دوسال زندگیم به قدر تغییر کرد که حتی فکرشم نمیتونستم بکنم و همشون هم توی اون روز اتفاق افتاد یعنی روزی که من و حیا رفتیم بار از گرفته شدنم تا عاشق شدنم
رسیدیم باغی که کوک آماده کرده بود پیاده شدیم پدرم و جیمین جلوی در وایستاده بودن پدرم و جونگ کوک رفتن داخل جیمین اومد پیشم
جیمین نونا تو مطمعنی الان اگه میخوای میتونیم عروسي رو تموم کنیم
ایملدا بغلش کردم برادر کوچولوی من چقدر بزرگ شده که به فکر خواهرشه هوم
جیمین من 22 سالمه دیگه بزرگ شدم ناسلامتی
ایملدا ولی تو هنوزم دوسال از من کوچکتری پس به حرفم گوش بده من الان خوشحالم خیلی خوشحالم نگران من نباش باشه در ضمن قول میدم هر روز بهت زنگ بزنم بعدش هم باید ترتیب عروسیت رو بدم
جیمین عروسي
ایملدا آره یونگجه عروس خوبی میشه مگه نه
جیمین درسته ولی من هنوز بهش درخواست ندادم
ایملدا عجله نکن باهاش خوش بگذرون و جونی بکنید بلاخره هنوز سن هردوتون هم کمه الان بیا بریم و گرنه دیر میشه
جیمین بریم
باهم رفتیم داخل پدرم پیش جونگ کوک بود و داشت باهاش حرف میزد با دیدنمون حرف هاشون رو تموم کردن دست جیمین رو گرفتم و رفتم پیش جونگ کوک عاقد مشغول خوندن بود کوک گفت
ععههههه چرا تمومش نمیکنه پس (با صدای آروم)
ایملدا هیششش ساکت شد الان تموم میشه همین که تموم شد کوک کمرم رو گرفت و لبام رو بوسید
منم همراهیش کردم
شوگا اوهوم اوهوم به نظرم بقیش رو بزارین وقتی که تنهایید با حرف شوگا خجالت کشیدم سرم رو توی یقه جونگ کوک قائم کردم
نامجون هیی بچه تو که هنوز ازدواج نکردی پس زیاد حرف نزن
شوگا من با سینگلی حالم خوبه
جیهوپ من که دوست دختر پیدا کردم
ایملدا اووو مبارک باشه هیونگ عروسي کیه پس
کوک جیهوپ به من که چیزی نگفتی
جیهوپ تو فعلا سرت با زنت مشغول باشه یه روزی میارم پیشتون
ایملدا حتما ما منتظریم
ایملدا اون نه
جیا این چی
ایملدا نه اینم نمیشه زیادی تنگه واست
جیا وایییی ایملدا غلط کردم بهت گفتم انتخاب کن واسم این چیه هی میگی این نه اون نه من تازه دو ماهمه ولی تو از تهیونگم سخت تر میگیری احححح😩😩😩😩😩😩
ایملدا غررر نزن جیا نباید به بچت فشار بیاد ببین این خوبه اینو بپوش
جیا حالا که تو مال من رو انتخاب کردی بیا بریم وگرنه دیر میشه ناسلامتی عروسي تو هست ولی تو نشستی اینجا واسم لباس انتخاب میکنی
ایملدا راست میگی بیا بریم
دوساعت بعد
خوب عروس خانم آرایشت تموم شد
ایملدا واقعا من فکر میکردم داشتی عمل جراحی میکردی روی صورتم دوساعت شد
جیا غر نزن امروز عروسیته میخوام خوشگل ترین دختر اونجا باشی هر چند شب عروسي میشی زن جونگ کوک نه 😏😏😂😂😂😂😂😂
ایملدا نخند جیا وگرنه میام جرررت میدم راستی تهیونگ چقدر عجله داشت که تو رو توی یک سال باردار کرد خدا بهت واسه بقیشون صبر بده
جیا یااااا تو که زودتر از من باردار شدی
ایملدا ولی تو هم....
با ورود تهیونگ بحثمون نصفه نیمه موند
تهیونگ سلام خانما کارتون تموم نشد
ایملدا اومو (ای خدا) ته بیا زنت رو بگیر همش داره ور ور میکنه
تهیونگ اوم میدونم فک کنم از اثرات بارداریه😂😂😂😂
ایملدا شاید 😂😂😂😂
جیا یاااا تهیونگ میام اونجا میزنمت ها
ته باشه باشه عصبانی نشو ولی خانما چه خوشگل شدید هردوتون هم
ایملدا و جیا آره میدونیم 😌😌😌
گوشی تهیونگ زنگ خورد
آها باشه الان میایم بای
فک کنم باید بریم ایملدا الان کوک میاد یکم بمون
ایملدا باشه حدودا ده دقیقه بعد در اتاق باز شد روم رو برگردوندم کوک بود واقعا خیلی خوشتبیپ شده بود کت و شلوار سیاه و سفید و یه گل قرمز توی دستش بود یکم بهش نزدیک شدم گل رو برداشت و کرد داخل موهام
کوک پرنسسم با اجازه کی اینهمه خوشگل کردی دوست داری بدزدنت
ایملدا نمیتونند کاری بکنند بلاخره نامزدم بزرگترین مافيای سئوله
کوک من فعلا نامزدتم ولی بعد از گفتن اون بله همسرت و سرش رو برد نزدیک گوشم شب هم ددیت میشم مگه نه
ایملدا یدونه زدم به بازوش بی حیا
کوک بيب از من خجالت نکش چون شب خیلی کار داریم و نمیخوام خجالتی باشی
ایملدا يااا بسه بیا بریم
کوک بریم
دستم رو مردم توی بازوش و باهم سوار ماشین عروس شدیم توی راه همش به خودمون فکر میکردم فقط توی دوسال زندگیم به قدر تغییر کرد که حتی فکرشم نمیتونستم بکنم و همشون هم توی اون روز اتفاق افتاد یعنی روزی که من و حیا رفتیم بار از گرفته شدنم تا عاشق شدنم
رسیدیم باغی که کوک آماده کرده بود پیاده شدیم پدرم و جیمین جلوی در وایستاده بودن پدرم و جونگ کوک رفتن داخل جیمین اومد پیشم
جیمین نونا تو مطمعنی الان اگه میخوای میتونیم عروسي رو تموم کنیم
ایملدا بغلش کردم برادر کوچولوی من چقدر بزرگ شده که به فکر خواهرشه هوم
جیمین من 22 سالمه دیگه بزرگ شدم ناسلامتی
ایملدا ولی تو هنوزم دوسال از من کوچکتری پس به حرفم گوش بده من الان خوشحالم خیلی خوشحالم نگران من نباش باشه در ضمن قول میدم هر روز بهت زنگ بزنم بعدش هم باید ترتیب عروسیت رو بدم
جیمین عروسي
ایملدا آره یونگجه عروس خوبی میشه مگه نه
جیمین درسته ولی من هنوز بهش درخواست ندادم
ایملدا عجله نکن باهاش خوش بگذرون و جونی بکنید بلاخره هنوز سن هردوتون هم کمه الان بیا بریم و گرنه دیر میشه
جیمین بریم
باهم رفتیم داخل پدرم پیش جونگ کوک بود و داشت باهاش حرف میزد با دیدنمون حرف هاشون رو تموم کردن دست جیمین رو گرفتم و رفتم پیش جونگ کوک عاقد مشغول خوندن بود کوک گفت
ععههههه چرا تمومش نمیکنه پس (با صدای آروم)
ایملدا هیششش ساکت شد الان تموم میشه همین که تموم شد کوک کمرم رو گرفت و لبام رو بوسید
منم همراهیش کردم
شوگا اوهوم اوهوم به نظرم بقیش رو بزارین وقتی که تنهایید با حرف شوگا خجالت کشیدم سرم رو توی یقه جونگ کوک قائم کردم
نامجون هیی بچه تو که هنوز ازدواج نکردی پس زیاد حرف نزن
شوگا من با سینگلی حالم خوبه
جیهوپ من که دوست دختر پیدا کردم
ایملدا اووو مبارک باشه هیونگ عروسي کیه پس
کوک جیهوپ به من که چیزی نگفتی
جیهوپ تو فعلا سرت با زنت مشغول باشه یه روزی میارم پیشتون
ایملدا حتما ما منتظریم
۱۹۳.۲k
۱۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.