😔😔😔اندوه بزرگ😔😔😔 بعضی دردها ابدی هستن .
در زندگی هرآدمی بدون شک اسراری
وحود دارد که شاید همیشه سربمهربماند
شایدروزی تنهابرای یک دوست واقعی گفته شود وشایددر درون ادمی برای همیشه پنهان بماند...نمیشودادمهارو صرفا بخاطر شادیاغمگین بودنشان ،فقیریاثروتمندبودنشان ،زشت و
زیبا ووووووووقضاوت کرد.ادمهانیازبقضاوت ندارنداگردروجود
خودت احساس انسان بودن میکنی لااقل هیچکسیرا برای یک یادوبار اشتباهش سرزنش نکن زیرا حتی تصوراینکه راهی را که انفرد ودر ان موقعیت وتحت شرایطی خاص طی نموده برای تو غیرممکن است ....
انسان زمانی بزرگ میشود که هیچکسیرا بخاطر حتی یکساعت پیشش قضاوت نکند......
.من.باز.دلم.گرفت.ای.دلگشای.من
.پس.کی.میایی
خیلی جاخوردم دلم شور افتاد ارنوازو صدا زدم جوابی نیومد باردومتاصدا زدم احتشام گفت دادنزن مگه اینجا چاله میدونه ،اخلاقش ورفتارش کاملا عوض شده بودوقتی. برگشتم بطرف صدا دیدم مصطفوی وکیل هم کنارشه ...پرسیدم کجارفتن احتشام گفت بتو ربطی نداره گفتم من بی ادب نیستم ودلمم اصلا نمیخواد به بزرگتربی اخترامی کنم من پسسرمو میخوام اومدم اونو ببرم این خونه نونش خوردن ندارع نمیخوام پسرم بالقمه حروم تو بزرگ بشه گفت تونسبت به اون بچه هیچ حقی نداری اون جای خیای خوبیه توهم برو دنبال زندگیت تازنگ نزدم پلیس گفتم تاپسرمونبینم هیچکجا نمیرم باخالت مسخره گفت جاییه که تو رو راه نمیدن
صدا موبردم بالا دوباره پرسیدم کجاااااا؟گفت فرستادمشون اروپا همونجایی که تولیاقتشونداشتی الانم گورتو گم کن برو بیرون از خونه من پسره لات اسمون جل ....دوباره گوشهام شروع کردن به صوت کشیدن چشام سیاهی رفتن وتمام بدنم یکپارچه لرزیدن سوای نبودن وندیدن پسرم حرفاش همین الانکه بالای ۲۳ساله میگذره اشکهاموراه انداخت
من ثرتمند نبودم اما یه ادم بیشرف ودزد
ناموس هم نبودم من لات هم نبودم خانواده داشتم زمانیکه پدر من بعنوان دومین جنرال فورما کشوردرماه حقوقش از پول یه پیکان صفر بیشتر بود احتشام کثافت با نام خانوادگیه گاومیش پادویی
اون خق نداشت پسرمنوجزو اموالش بدونه اون پسرمن بود 😔😔😔...
صدای وکیلومیشنیدم که میگفت اجازه بدین زنگ بزنم پلیس تلفن توی دستای کثیفش بوداون مرتیکه باپول بیت المال وکیل شده بوداما مثل خیلی انسان نبود
اون دید من به جوون بی گناهم که بناحق گرفتار شدم همینطور دید چطور وقتی بچه رو دیدم عاجزانه ازاون نامردها میخواستم ازادم کنن اما از ناحق دفاع کرد رفتم بسمتش اکثرا فریب ظاهر موکه بخاطرچشم وابروهام کمی جذاب بود رو میخوردن وقتی رسیدم بهش سریع چرخیدم پشتش ویه سالتوبهش زدم اونم روی زمینی که حتی فرش هم نداشت
از صدای برخورد سرش بازمین فهمیدم وکیل مرخص شد زود بلند شدم احتشام خوابشم نمیدیدمن از پس وکیله گنده باقالی بربیام رفتم سمتش گفت چیکارش کردی ،گفتم کشتمش....دادزد خون ،خون داره خون میاد سرش ،،،،خیالم راحت شد که ضربه مغزی یا خونریزی مغزی خطرش رفع شدگفتم به جهنم پسرموکجابردی ؟
گفت من جای پدرتم اون حیایی که داشتم احازه بهم نداد بزنم توی گوشش اما زدم توی سینه اش گفتم خفو شو مرتیکه دریوز اسم پدر منو نیار آشغال تویه کفتاری که برای منفعت خودت براحتی زندگی یک جوانو نابود کردی که هیچ جگرگوششوهم دزدیدی نامرد....
وحود دارد که شاید همیشه سربمهربماند
شایدروزی تنهابرای یک دوست واقعی گفته شود وشایددر درون ادمی برای همیشه پنهان بماند...نمیشودادمهارو صرفا بخاطر شادیاغمگین بودنشان ،فقیریاثروتمندبودنشان ،زشت و
زیبا ووووووووقضاوت کرد.ادمهانیازبقضاوت ندارنداگردروجود
خودت احساس انسان بودن میکنی لااقل هیچکسیرا برای یک یادوبار اشتباهش سرزنش نکن زیرا حتی تصوراینکه راهی را که انفرد ودر ان موقعیت وتحت شرایطی خاص طی نموده برای تو غیرممکن است ....
انسان زمانی بزرگ میشود که هیچکسیرا بخاطر حتی یکساعت پیشش قضاوت نکند......
.من.باز.دلم.گرفت.ای.دلگشای.من
.پس.کی.میایی
خیلی جاخوردم دلم شور افتاد ارنوازو صدا زدم جوابی نیومد باردومتاصدا زدم احتشام گفت دادنزن مگه اینجا چاله میدونه ،اخلاقش ورفتارش کاملا عوض شده بودوقتی. برگشتم بطرف صدا دیدم مصطفوی وکیل هم کنارشه ...پرسیدم کجارفتن احتشام گفت بتو ربطی نداره گفتم من بی ادب نیستم ودلمم اصلا نمیخواد به بزرگتربی اخترامی کنم من پسسرمو میخوام اومدم اونو ببرم این خونه نونش خوردن ندارع نمیخوام پسرم بالقمه حروم تو بزرگ بشه گفت تونسبت به اون بچه هیچ حقی نداری اون جای خیای خوبیه توهم برو دنبال زندگیت تازنگ نزدم پلیس گفتم تاپسرمونبینم هیچکجا نمیرم باخالت مسخره گفت جاییه که تو رو راه نمیدن
صدا موبردم بالا دوباره پرسیدم کجاااااا؟گفت فرستادمشون اروپا همونجایی که تولیاقتشونداشتی الانم گورتو گم کن برو بیرون از خونه من پسره لات اسمون جل ....دوباره گوشهام شروع کردن به صوت کشیدن چشام سیاهی رفتن وتمام بدنم یکپارچه لرزیدن سوای نبودن وندیدن پسرم حرفاش همین الانکه بالای ۲۳ساله میگذره اشکهاموراه انداخت
من ثرتمند نبودم اما یه ادم بیشرف ودزد
ناموس هم نبودم من لات هم نبودم خانواده داشتم زمانیکه پدر من بعنوان دومین جنرال فورما کشوردرماه حقوقش از پول یه پیکان صفر بیشتر بود احتشام کثافت با نام خانوادگیه گاومیش پادویی
اون خق نداشت پسرمنوجزو اموالش بدونه اون پسرمن بود 😔😔😔...
صدای وکیلومیشنیدم که میگفت اجازه بدین زنگ بزنم پلیس تلفن توی دستای کثیفش بوداون مرتیکه باپول بیت المال وکیل شده بوداما مثل خیلی انسان نبود
اون دید من به جوون بی گناهم که بناحق گرفتار شدم همینطور دید چطور وقتی بچه رو دیدم عاجزانه ازاون نامردها میخواستم ازادم کنن اما از ناحق دفاع کرد رفتم بسمتش اکثرا فریب ظاهر موکه بخاطرچشم وابروهام کمی جذاب بود رو میخوردن وقتی رسیدم بهش سریع چرخیدم پشتش ویه سالتوبهش زدم اونم روی زمینی که حتی فرش هم نداشت
از صدای برخورد سرش بازمین فهمیدم وکیل مرخص شد زود بلند شدم احتشام خوابشم نمیدیدمن از پس وکیله گنده باقالی بربیام رفتم سمتش گفت چیکارش کردی ،گفتم کشتمش....دادزد خون ،خون داره خون میاد سرش ،،،،خیالم راحت شد که ضربه مغزی یا خونریزی مغزی خطرش رفع شدگفتم به جهنم پسرموکجابردی ؟
گفت من جای پدرتم اون حیایی که داشتم احازه بهم نداد بزنم توی گوشش اما زدم توی سینه اش گفتم خفو شو مرتیکه دریوز اسم پدر منو نیار آشغال تویه کفتاری که برای منفعت خودت براحتی زندگی یک جوانو نابود کردی که هیچ جگرگوششوهم دزدیدی نامرد....
۱.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.