مروارید آبی پارت۹
ترسیده بودم هم هیجان زده بودم هم خوشحال بودم هم نگران
احساس میکردم دارم خواب میبینم
بعد از اون دست گرمیو روی شونم احساس کردم
سرم رو چرخونم که ببینم کیه
هانچو با قیافهای نگران
به من خیره شده بود
بعدش کیت
با لحنی نگران
به من گفت که والت چرا داری گریه میکنی
وقتی به خودم اومدم متوجه شدم که چشمام پر اشک شده
بعد از اون یه دفعه احساس دلتنگی و ناراحتی بهم دست داد
ولی برای اینکه بقیه رو نگران نکنم گفتم
اینا همه اشک شوقه یه جورایی واقعاً هیجان زده شدم
بعد از اون ۱۰ دقیقه مونده بود که به ساختمون اصلی برسیم
اما اون ۱۰ دقیقه برام مثل جهنم گذشت احساس شدید دلتنگی و ناراحتی امونم نمیدادبعد از ۱۰ دقیقه بالاخره به ساختمون مرکزی رسیدیم
همه از مترو پیاده شدیم
کریستینا هممونو صدا زد و دوباره شروع کرد به سخنرانی کردن اما این دفعه میخواست یه نفر را به ما معرفی کنه
کریستینا گفت بچهها
ما وارد بزرگترین
ساختمون
زیر آب در ژاپن شدیم
حالا برای اینکه در مورد این ساختمون اطلاعات بیشتری به دست بیاریم دوست دارم
یکی از افرادی که در این ساختمان شروع به فعالیت و کار کردن رو بهتون معرفی کنم آقای جان
همه سلامی به آقای جان کردیم و اون شروع کرد به سخنرانی
سلام بچهها امیدوارم از
سفر دوست داشتنیتون به این برج لذت ببرید
همانطور که میدونید محققان زیادی دست به دست هم دادند تا بتوانند این برنامه زیبا را خلق کنند
همونطور که در جریان هستید اینجا محل برگزاری جدیدترین مسابقات آبی جهانه
قراره که صدها بازیکن برای مسابقه به این برج سفر کنند امیدوارم شما بتونید پیروز این مسابقات باشید
بعدش آقای جان چند نفر رو صدا زد
بهشون میخورد از کارکنان اینجا باشن اونا هر کدوم به ما یه کارت دادن که دراصل کلید اتاقی ما در این برج بود
سپس آقای جان مارو برد تا ما رو با محوطه این برج آشنا کند
اولین جایی که ما را بردن رستورانی بود که داخل اون برج قرار داشت رستورانی با سقف شیشهای گرد که ماهی خیلی قشنگ و موجودات دریایی از بالای اون رد میشدند
خیلی قشنگ بود
اما بعد کریستینا پرید وسط حرف آقای جان و گفت تازه ندیدید اتاقاتون دیگه چقدر قشنگه
خیلی ذوق داشتم که سریعتر برم داخل اتاقمو ببینمش
کل برج رو با هم گشتیم و بعد از کلی گشتن هممون به سمت اتاقامون رفتیم
اتاق من درست کنار اتاق فیری هانچو بود
احساس میکردم دارم خواب میبینم
بعد از اون دست گرمیو روی شونم احساس کردم
سرم رو چرخونم که ببینم کیه
هانچو با قیافهای نگران
به من خیره شده بود
بعدش کیت
با لحنی نگران
به من گفت که والت چرا داری گریه میکنی
وقتی به خودم اومدم متوجه شدم که چشمام پر اشک شده
بعد از اون یه دفعه احساس دلتنگی و ناراحتی بهم دست داد
ولی برای اینکه بقیه رو نگران نکنم گفتم
اینا همه اشک شوقه یه جورایی واقعاً هیجان زده شدم
بعد از اون ۱۰ دقیقه مونده بود که به ساختمون اصلی برسیم
اما اون ۱۰ دقیقه برام مثل جهنم گذشت احساس شدید دلتنگی و ناراحتی امونم نمیدادبعد از ۱۰ دقیقه بالاخره به ساختمون مرکزی رسیدیم
همه از مترو پیاده شدیم
کریستینا هممونو صدا زد و دوباره شروع کرد به سخنرانی کردن اما این دفعه میخواست یه نفر را به ما معرفی کنه
کریستینا گفت بچهها
ما وارد بزرگترین
ساختمون
زیر آب در ژاپن شدیم
حالا برای اینکه در مورد این ساختمون اطلاعات بیشتری به دست بیاریم دوست دارم
یکی از افرادی که در این ساختمان شروع به فعالیت و کار کردن رو بهتون معرفی کنم آقای جان
همه سلامی به آقای جان کردیم و اون شروع کرد به سخنرانی
سلام بچهها امیدوارم از
سفر دوست داشتنیتون به این برج لذت ببرید
همانطور که میدونید محققان زیادی دست به دست هم دادند تا بتوانند این برنامه زیبا را خلق کنند
همونطور که در جریان هستید اینجا محل برگزاری جدیدترین مسابقات آبی جهانه
قراره که صدها بازیکن برای مسابقه به این برج سفر کنند امیدوارم شما بتونید پیروز این مسابقات باشید
بعدش آقای جان چند نفر رو صدا زد
بهشون میخورد از کارکنان اینجا باشن اونا هر کدوم به ما یه کارت دادن که دراصل کلید اتاقی ما در این برج بود
سپس آقای جان مارو برد تا ما رو با محوطه این برج آشنا کند
اولین جایی که ما را بردن رستورانی بود که داخل اون برج قرار داشت رستورانی با سقف شیشهای گرد که ماهی خیلی قشنگ و موجودات دریایی از بالای اون رد میشدند
خیلی قشنگ بود
اما بعد کریستینا پرید وسط حرف آقای جان و گفت تازه ندیدید اتاقاتون دیگه چقدر قشنگه
خیلی ذوق داشتم که سریعتر برم داخل اتاقمو ببینمش
کل برج رو با هم گشتیم و بعد از کلی گشتن هممون به سمت اتاقامون رفتیم
اتاق من درست کنار اتاق فیری هانچو بود
۳.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.