دختری باموهای صورتی. پارت 25
(این کاربر به دلیل گشادی زیادالان پارت داداه )
از زبان دامیان
دامیان: مگه نمیخوایی فیلم نگاه کنی؟
انیا: اره میخوام
دامیان: پس نخواب منم میرم بیرون بعد میام
انیا: امم باشع
*بیرون درکافه*
از زبان نویسنده
دامیان همش مشروب میخوردو میخورد تا ساعت شد یک وسی دقیقه
ودامیان باهزار بدبختی خودشو به هتل رسوند
ورفت در زد
انیا درو باز کرد
ودامیان مستو پاتیل افتاد تو بغل انیا
انیا سعی کرد خودشو جمع کنه ودرو بست
ودامیانو برد سمت تختش که دامیان.....
..........
*به دلیل کرمو بودم*
از زبان دامیان
دامیان: مگه نمیخوایی فیلم نگاه کنی؟
انیا: اره میخوام
دامیان: پس نخواب منم میرم بیرون بعد میام
انیا: امم باشع
*بیرون درکافه*
از زبان نویسنده
دامیان همش مشروب میخوردو میخورد تا ساعت شد یک وسی دقیقه
ودامیان باهزار بدبختی خودشو به هتل رسوند
ورفت در زد
انیا درو باز کرد
ودامیان مستو پاتیل افتاد تو بغل انیا
انیا سعی کرد خودشو جمع کنه ودرو بست
ودامیانو برد سمت تختش که دامیان.....
..........
*به دلیل کرمو بودم*
۴.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.