وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟓𝟒❦
ا.ت=گوش دادن به بحث های شما یکی از سرگرم کننده ترین کارای دنیاس
یوری=بشین حرف نزن.....اینا بحث نیست عشق ورزی به دوسته....دوست دارم کثافت
هسو=منم دوست دارم عنتر خانم
ا.ت=خخخخخ عاشقتونم
یوری=ماعم عاشقتیم کثافت.....آخ گشنم شد
هسو=بریم رستورانی که همیشه میرفتیم ؟
ا.ت=مگه راهشو بلدی ؟ آخه خیلی وقته نیومدی کره
یوری=به مغز هسو شک میکنی ؟ نچ نچ نچ هسو همه چی یادش میمونه اصلا بعضی اوقات تعجب میکنم اینقدر که همه چی با کیفیت تو ذهنش هک میشه .
ا.ت=پس بدو گاز بده بریممم
هسو=خطرناکه ول کن
یوری=ضدحال پاتو رو گاز فشار بده دیگه
هسو=من ضدحالم ؟
هسو یه جوری پاشو گذاشت رو پدال گاز که نزدیک بود با کله بخورم رو داشبورد .
میخواستم بگم آروم تر بره که یهویی گوشیش زنگ خورد
هسو=الو ؟
...
هسو=الو ؟ جانم ؟
لوهان=سلام بیبی چطوری ؟
هسو=خوبم لوهان.....تو خوبی ؟ کارا خوب پیش رفت ؟
لوهان=آره خوب بود.....سوجون هم پیشمه بگو یوری از رو بلک لیست برش داره بدبخت داره خودشو میکشه
هسو=یوریییی
یوری=باشه باشه
هسو=حله چاگی
لوهان=حله.....من برم بعداً بهت زنگ میزنم فقط زنگ زدم حالتو بپرسم ،دوست دارم ،بای
هسو=بای
ا.ت=چه دوست پسر مهربونی
هسو=سوجون هزار برابر از لوهان مهربون تره
ا.ت=اوووو خوش به حالت یوری....چرا بلاکش کردی ؟
یوری=بهم زنگ نزده.....یه شبانه روز
هسو=بهش توجه نکن سوجون زیادی لوسش کرده
یوری=خفه شید زنگ زد ،الو
سوجون=یوبووو چرا بلاکم کرده بودی ؟
یوری=چون که بهم یه روز کامل زنگ نزدی
سوجون=خودت که دیدی سرم شلوغه...ناراحت نباش عشقم.....بعد از کارم بیا بریم شام بخوریم ،باشه ؟
یوری=امشب نمیتونم بیام باید کارای عروسی دوستم رو انجام بدیم.....فردا هم که عروسیه
حالا خبر میدم .
ا.ت=ای خدای من
شروع کردیم به خندیدن و هسو هم خدارو شکر یکم از سرعتش کم کرد .
پامو گذاشتم رو صندلی و رفتم عقب پیش یوری نشستم .
یوری=چرا نشستی اینجا ؟
ا.ت=ناراحتی برم جلو
یوری=بتمرگ حرفم نزن
هسو=یااا بفرما بلاخره رسیدیم .
هسو ماشینو پارک کرد و همگی باهم رفتیم تو رستوران .
من و یوری کنار هم نشستیم و هسو رفت تا حساب کنه و سفارش بده و بعد نشست روبه روی ما .
یوری=مگه میدونی من چی میخوام بخورم
هسو=آره ،نودل و دوکبوکی
ا.ت=من چی ؟
هسو=دوکبوکی و مرغ تند
یوری شروع کرد دست زدن و گفت
یوری=یاااا علم و غیب داری فرزندم ،آه مادر
هسو=ادای منو درمیاری کثافت ؟
یوری=داری ادای منو درمیاری کثافت ؟
هسو=خانم من پول ایشون رو حساب نمیکنم
یوری=یاااااا
هسو=اشتباه شد حساب میکنم
منم دستمو گذاشتم رو دلم و همینطوری به دعوای این دوتا میخندیدم
غذارو آوردن سر میز و ما همونطوری که میخندیدیم غذا میخوردیم .
هسو و یوری همش دعواشون میشد و زود آشتی میکردن اصلا یه وضعی بود .
...
غذارو خوردیم و سوار ماشین شدیم و آهنگ گذاشتیم.....هسو که بیشتر از همه جو میداد و یوری تو ماشین میرقصید و منم دست میزدم .
اینقدر جیغ و داد کردیم که خسته شدیم .
صدای موزیک رو کم کردم و لبخندی رو لبم نقش بست .
اول باید میرفتیم تا بچه ها برای عروسی لباس بخرن بعد هم باید میرفتیم آرایشگاه رو رزرو میکردیم و از این جور کارا .
از ماشین پیاده شدیم و یوری و هسو رفتن تا لباساشون رو بگیرن .
رفتم دم ویترین و لباسارو نگاه میکردم که یوری و هسو هم با خریداشون اومدن بیرون که ...
°این عادیه که میخوام خودکشی کنم😐
آخه از صبح دارم مینویسم ولی چون کیبوردم مشکل پیدا کرده هرچی مینویسم پاک میشه😭😖دستم بیحس شده🥺
یوری=بشین حرف نزن.....اینا بحث نیست عشق ورزی به دوسته....دوست دارم کثافت
هسو=منم دوست دارم عنتر خانم
ا.ت=خخخخخ عاشقتونم
یوری=ماعم عاشقتیم کثافت.....آخ گشنم شد
هسو=بریم رستورانی که همیشه میرفتیم ؟
ا.ت=مگه راهشو بلدی ؟ آخه خیلی وقته نیومدی کره
یوری=به مغز هسو شک میکنی ؟ نچ نچ نچ هسو همه چی یادش میمونه اصلا بعضی اوقات تعجب میکنم اینقدر که همه چی با کیفیت تو ذهنش هک میشه .
ا.ت=پس بدو گاز بده بریممم
هسو=خطرناکه ول کن
یوری=ضدحال پاتو رو گاز فشار بده دیگه
هسو=من ضدحالم ؟
هسو یه جوری پاشو گذاشت رو پدال گاز که نزدیک بود با کله بخورم رو داشبورد .
میخواستم بگم آروم تر بره که یهویی گوشیش زنگ خورد
هسو=الو ؟
...
هسو=الو ؟ جانم ؟
لوهان=سلام بیبی چطوری ؟
هسو=خوبم لوهان.....تو خوبی ؟ کارا خوب پیش رفت ؟
لوهان=آره خوب بود.....سوجون هم پیشمه بگو یوری از رو بلک لیست برش داره بدبخت داره خودشو میکشه
هسو=یوریییی
یوری=باشه باشه
هسو=حله چاگی
لوهان=حله.....من برم بعداً بهت زنگ میزنم فقط زنگ زدم حالتو بپرسم ،دوست دارم ،بای
هسو=بای
ا.ت=چه دوست پسر مهربونی
هسو=سوجون هزار برابر از لوهان مهربون تره
ا.ت=اوووو خوش به حالت یوری....چرا بلاکش کردی ؟
یوری=بهم زنگ نزده.....یه شبانه روز
هسو=بهش توجه نکن سوجون زیادی لوسش کرده
یوری=خفه شید زنگ زد ،الو
سوجون=یوبووو چرا بلاکم کرده بودی ؟
یوری=چون که بهم یه روز کامل زنگ نزدی
سوجون=خودت که دیدی سرم شلوغه...ناراحت نباش عشقم.....بعد از کارم بیا بریم شام بخوریم ،باشه ؟
یوری=امشب نمیتونم بیام باید کارای عروسی دوستم رو انجام بدیم.....فردا هم که عروسیه
حالا خبر میدم .
ا.ت=ای خدای من
شروع کردیم به خندیدن و هسو هم خدارو شکر یکم از سرعتش کم کرد .
پامو گذاشتم رو صندلی و رفتم عقب پیش یوری نشستم .
یوری=چرا نشستی اینجا ؟
ا.ت=ناراحتی برم جلو
یوری=بتمرگ حرفم نزن
هسو=یااا بفرما بلاخره رسیدیم .
هسو ماشینو پارک کرد و همگی باهم رفتیم تو رستوران .
من و یوری کنار هم نشستیم و هسو رفت تا حساب کنه و سفارش بده و بعد نشست روبه روی ما .
یوری=مگه میدونی من چی میخوام بخورم
هسو=آره ،نودل و دوکبوکی
ا.ت=من چی ؟
هسو=دوکبوکی و مرغ تند
یوری شروع کرد دست زدن و گفت
یوری=یاااا علم و غیب داری فرزندم ،آه مادر
هسو=ادای منو درمیاری کثافت ؟
یوری=داری ادای منو درمیاری کثافت ؟
هسو=خانم من پول ایشون رو حساب نمیکنم
یوری=یاااااا
هسو=اشتباه شد حساب میکنم
منم دستمو گذاشتم رو دلم و همینطوری به دعوای این دوتا میخندیدم
غذارو آوردن سر میز و ما همونطوری که میخندیدیم غذا میخوردیم .
هسو و یوری همش دعواشون میشد و زود آشتی میکردن اصلا یه وضعی بود .
...
غذارو خوردیم و سوار ماشین شدیم و آهنگ گذاشتیم.....هسو که بیشتر از همه جو میداد و یوری تو ماشین میرقصید و منم دست میزدم .
اینقدر جیغ و داد کردیم که خسته شدیم .
صدای موزیک رو کم کردم و لبخندی رو لبم نقش بست .
اول باید میرفتیم تا بچه ها برای عروسی لباس بخرن بعد هم باید میرفتیم آرایشگاه رو رزرو میکردیم و از این جور کارا .
از ماشین پیاده شدیم و یوری و هسو رفتن تا لباساشون رو بگیرن .
رفتم دم ویترین و لباسارو نگاه میکردم که یوری و هسو هم با خریداشون اومدن بیرون که ...
°این عادیه که میخوام خودکشی کنم😐
آخه از صبح دارم مینویسم ولی چون کیبوردم مشکل پیدا کرده هرچی مینویسم پاک میشه😭😖دستم بیحس شده🥺
۵۲.۱k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.