PART ⑨
PART_⑨
جیمین دراز کشید و ا.ت رو روی خودش گذاشت و موهاشو نوازش میکرد بوی عطر لیا (زن سابقش که مرد) رو میدی
ا.ت: واقعا
جیمین: اره
خیلی مست بودیم بخواژر همین روی تخت توی بغل هم خواب رفتیم
ا.ت: صبح زود بیدار شدم دیدم توی بغل جیمینم
جیمین: بیدار شدم دیدم ا.ت بم زل زده همزمان دوتامون بلند شدیم و داد زدیم(وایییی)
ا.ت: چه خبره اقای پارک
جیمین: ن... نمیدونم
سری پا شدیم که همه چی یادمون اومد
جیمین: یعنی منو تو باهم..
ا.ت: ای وای(با خجالت)
جیمین: حالا تو دوست دختر منی؟
ا.ت: اااااا جیمین
جیمین: خوب شده دیگه..... من میرم خونمون پیام میدم کجا بیای سر قرار بای
ا.ت: وای سااااا
داشتم میگفتم وایسه که رفت
ا.ت: اوفففففف
جونگ سو: یونجا بیدار شو دیگه بیب
یونجا: اوفف باش
یونجا و جونگ سو هم رفتن و صبحونه اماده کردن که جیمین هم اومد خونه و بهشون صبح بخیر گفت و باهم صبحانه خوردن و صحبت کردن..................
[پرش زمانی به ۱ ماه بعد]
جیمین دراز کشید و ا.ت رو روی خودش گذاشت و موهاشو نوازش میکرد بوی عطر لیا (زن سابقش که مرد) رو میدی
ا.ت: واقعا
جیمین: اره
خیلی مست بودیم بخواژر همین روی تخت توی بغل هم خواب رفتیم
ا.ت: صبح زود بیدار شدم دیدم توی بغل جیمینم
جیمین: بیدار شدم دیدم ا.ت بم زل زده همزمان دوتامون بلند شدیم و داد زدیم(وایییی)
ا.ت: چه خبره اقای پارک
جیمین: ن... نمیدونم
سری پا شدیم که همه چی یادمون اومد
جیمین: یعنی منو تو باهم..
ا.ت: ای وای(با خجالت)
جیمین: حالا تو دوست دختر منی؟
ا.ت: اااااا جیمین
جیمین: خوب شده دیگه..... من میرم خونمون پیام میدم کجا بیای سر قرار بای
ا.ت: وای سااااا
داشتم میگفتم وایسه که رفت
ا.ت: اوفففففف
جونگ سو: یونجا بیدار شو دیگه بیب
یونجا: اوفف باش
یونجا و جونگ سو هم رفتن و صبحونه اماده کردن که جیمین هم اومد خونه و بهشون صبح بخیر گفت و باهم صبحانه خوردن و صحبت کردن..................
[پرش زمانی به ۱ ماه بعد]
۱۰.۹k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.