عشق از نو “پارت”(5)
ویو کوکی
بعد اینکه از حموم در اومدم گوشیم زنگ خورد یونگی بود تماسشو وصل کردم
+الو
+الوو یونگی اووو
_کوکی
+یونگی؟
_تهیونگم
خواستم قط کنم که با صداش دستم متوقف شد
_نه نه نه قط نکن ترو خدا فقط به حرفام گوش بده
+کارت و بگو
_کوکی معذرت میخوام که گفتم دوست دارم شاید تو گی نباشی یا ینفر دیگه رو دوس داشته باشی ولی قول میدم همیشه تا وقتی نفس میکشم عاشقانه دوستت داشته باشم حتی اگه مال من نباشی بابت دیشب بازم ببخشید خدافظ
وقتی قط کرد شروع کردم گریه کردن حرفاش تو مغزم اکو میشد
_تا وقتی نفس میکشم عاشقانه دوستت دارم حتی اگه مال من نباشی
+اون منو واقعی دوس داره ولی باید بیشتر بفهمم با همین فکرا رو تخت با حوله خوابیدم
ویو صبح تهیونگ
از خواب پاشدم دیدم لباسای دیشب تنمه از دستم داره خون میاد یه عکس گرفتم ازش بلند شدم شستمش چسب زخم زدم رفتم تو اتاق لباسامو در آوردم رفتم حموم به اتفاقات دیشب با کوکی فکر میکردم به خودم اومدم دیدم گوشیم داره زنگ میزنه برداشتم یونگی بود تماس و وصل کردم
_جانم
^حالت بهتره
_ممنون خوبم
^خوبه رفیق
_اتفاقی افتاده
^نه
_پس چی
^یه هفته تعطیلیه مدرسه هام بستس با بچها هماهنگ کردیم بریم پاریس
_خب؟
^هر هفتامون باهم میریم منو جیمین و جیهوپ باهم نامجین باهم تو و کوک هم باهم
_یعنی چی
^با ماشینامون کاپلی میایم تا فرودگاه از اونجا به بعد همه جا باهمیم
_مرسی ولی من نمیتونم بیام
^صدات نمیاد تهیونگ شی ساعت 8 آماده باش کوکی میاد دنبالت خدافظ
یونگی قط کرد من با کلی ذوق موندم تو کلی سوال ذهنم که چیکار کنم چیکار نکنم بلند شدم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم پایین نودل درست کردم جلو تلویزیون خوردم طرفامو شستم رفتم تو اتاق چمدونم و باز کردم چند دست هودی برداشتم یه چن تا لباس راحتی ست برداشتم کمد پایینی رو باز کردم لباس زیر برداشتم دوتا صندل برداشتم جردن کرمی هامو برداشتم رفتم سمت میزم ضد آفتاب برداشتم با ساعت مچی ، مسواک ، شونه گذاشتم تو چمدون زیپشو بستم با بدبختی گذاشتم کنار میز رفتم رو تخت گوشیم و برداشتم رفتم تو گپ چت دیدم دارن چت میکنن سلام دادم بچها حالم و پرسیدن کوکی خدافسی کرد اف زد با اعضا صحبت کردیم فهمیدم مثل گفته ی یونگی 8 کوکی میاد دنبالم 10حرکت میکنیم قراره بریم پاریس شهر قشنگیه خوشم میاد ازش گوشی و گذاشتم کنار چشمام گرم شد خوابیدم
ویو کوکی
صدای گوشیم میومد خواب آلود جوابشو دادم
+بله
؛هیونگ
+کیه
؛جیمین
+جیمینا سلام
؛ چخبر
+هیچی خواب بودم
؛یک هفته تعطیلیه
+به من چه؟
؛با بچها میخواییم بریم پاریس
+وایییی لعنتی من عاشق پاریسم ولی که چی
؛ساعت 10 پرواز داریم خانوادگی
+منم هستم؟
؛تو اصل مطلبی
+جووووونننننننن
^زهر مار
+ع سلام بیب
^چشاتو درویش کن
+چشم
؛داشتم میگفتم
+خب دیگه کیا هستن
؛هفتامون باهمیم
+ته ته هم میاد دیگه
؛ساعت 8 برو دنبالش
+بیایم کدوم فرودگاه
؛ بین المللی سئول
+باش خدافس
قط کردم خوشحال بودم از اینکه من میرم دنبال ته
ادامش اسلاید بعدی ...
بعد اینکه از حموم در اومدم گوشیم زنگ خورد یونگی بود تماسشو وصل کردم
+الو
+الوو یونگی اووو
_کوکی
+یونگی؟
_تهیونگم
خواستم قط کنم که با صداش دستم متوقف شد
_نه نه نه قط نکن ترو خدا فقط به حرفام گوش بده
+کارت و بگو
_کوکی معذرت میخوام که گفتم دوست دارم شاید تو گی نباشی یا ینفر دیگه رو دوس داشته باشی ولی قول میدم همیشه تا وقتی نفس میکشم عاشقانه دوستت داشته باشم حتی اگه مال من نباشی بابت دیشب بازم ببخشید خدافظ
وقتی قط کرد شروع کردم گریه کردن حرفاش تو مغزم اکو میشد
_تا وقتی نفس میکشم عاشقانه دوستت دارم حتی اگه مال من نباشی
+اون منو واقعی دوس داره ولی باید بیشتر بفهمم با همین فکرا رو تخت با حوله خوابیدم
ویو صبح تهیونگ
از خواب پاشدم دیدم لباسای دیشب تنمه از دستم داره خون میاد یه عکس گرفتم ازش بلند شدم شستمش چسب زخم زدم رفتم تو اتاق لباسامو در آوردم رفتم حموم به اتفاقات دیشب با کوکی فکر میکردم به خودم اومدم دیدم گوشیم داره زنگ میزنه برداشتم یونگی بود تماس و وصل کردم
_جانم
^حالت بهتره
_ممنون خوبم
^خوبه رفیق
_اتفاقی افتاده
^نه
_پس چی
^یه هفته تعطیلیه مدرسه هام بستس با بچها هماهنگ کردیم بریم پاریس
_خب؟
^هر هفتامون باهم میریم منو جیمین و جیهوپ باهم نامجین باهم تو و کوک هم باهم
_یعنی چی
^با ماشینامون کاپلی میایم تا فرودگاه از اونجا به بعد همه جا باهمیم
_مرسی ولی من نمیتونم بیام
^صدات نمیاد تهیونگ شی ساعت 8 آماده باش کوکی میاد دنبالت خدافظ
یونگی قط کرد من با کلی ذوق موندم تو کلی سوال ذهنم که چیکار کنم چیکار نکنم بلند شدم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم پایین نودل درست کردم جلو تلویزیون خوردم طرفامو شستم رفتم تو اتاق چمدونم و باز کردم چند دست هودی برداشتم یه چن تا لباس راحتی ست برداشتم کمد پایینی رو باز کردم لباس زیر برداشتم دوتا صندل برداشتم جردن کرمی هامو برداشتم رفتم سمت میزم ضد آفتاب برداشتم با ساعت مچی ، مسواک ، شونه گذاشتم تو چمدون زیپشو بستم با بدبختی گذاشتم کنار میز رفتم رو تخت گوشیم و برداشتم رفتم تو گپ چت دیدم دارن چت میکنن سلام دادم بچها حالم و پرسیدن کوکی خدافسی کرد اف زد با اعضا صحبت کردیم فهمیدم مثل گفته ی یونگی 8 کوکی میاد دنبالم 10حرکت میکنیم قراره بریم پاریس شهر قشنگیه خوشم میاد ازش گوشی و گذاشتم کنار چشمام گرم شد خوابیدم
ویو کوکی
صدای گوشیم میومد خواب آلود جوابشو دادم
+بله
؛هیونگ
+کیه
؛جیمین
+جیمینا سلام
؛ چخبر
+هیچی خواب بودم
؛یک هفته تعطیلیه
+به من چه؟
؛با بچها میخواییم بریم پاریس
+وایییی لعنتی من عاشق پاریسم ولی که چی
؛ساعت 10 پرواز داریم خانوادگی
+منم هستم؟
؛تو اصل مطلبی
+جووووونننننننن
^زهر مار
+ع سلام بیب
^چشاتو درویش کن
+چشم
؛داشتم میگفتم
+خب دیگه کیا هستن
؛هفتامون باهمیم
+ته ته هم میاد دیگه
؛ساعت 8 برو دنبالش
+بیایم کدوم فرودگاه
؛ بین المللی سئول
+باش خدافس
قط کردم خوشحال بودم از اینکه من میرم دنبال ته
ادامش اسلاید بعدی ...
۷.۶k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.