پارت42
پارت42
7برادر ناتنی
که یهو جیغ کشیدم و نمیدونم چی شد
شپلق شدم رو زمین و بیهوش شدم
وقتی به هوش اومدم دیدم منو جیمین
به صندلی وصلیم و جیمین هم هی داره
منو صدا میزنه تا به هوش بیام ،وقتی
چشمامو باز کردم با گیحی پرسیدم اینجا
کجاست؟ما چرا اینجاییم؟که بهو همه چی
یادم افتاد ،جیمین داشت میگفت که دشمنش
مارو گرفته و فلان ،از جایی که فهمیدم این
دشمنش منو دوس داشته،و الان از خوشحالی
دارم پرواز میکنم که پسرا برام سرو دست
میشکونن ولی خوب الان جای خوشحالی
نیس،هوف ما الان تو اوج بدبختی هستیم
که یهو در باز شد و قامت یه گوساله نمایان شد
عه عه عه این با این سنش میخواست شوهر
من بشه؟ از سنش خجالت نمیکشه عجب
خریه ها ایش که گفت منو بگیرن و فلان
که از خودش بیشور ترا منو اوردن و سفت
چسبوندنم به دیوار ،که یهو یه ضربه شلاق
نشست روم و چشام پر اشک شد،نمیخاستم
جیغو داد راه بندازم تا فک کنن ضعیفم
(پایان پارت42)
7برادر ناتنی
که یهو جیغ کشیدم و نمیدونم چی شد
شپلق شدم رو زمین و بیهوش شدم
وقتی به هوش اومدم دیدم منو جیمین
به صندلی وصلیم و جیمین هم هی داره
منو صدا میزنه تا به هوش بیام ،وقتی
چشمامو باز کردم با گیحی پرسیدم اینجا
کجاست؟ما چرا اینجاییم؟که بهو همه چی
یادم افتاد ،جیمین داشت میگفت که دشمنش
مارو گرفته و فلان ،از جایی که فهمیدم این
دشمنش منو دوس داشته،و الان از خوشحالی
دارم پرواز میکنم که پسرا برام سرو دست
میشکونن ولی خوب الان جای خوشحالی
نیس،هوف ما الان تو اوج بدبختی هستیم
که یهو در باز شد و قامت یه گوساله نمایان شد
عه عه عه این با این سنش میخواست شوهر
من بشه؟ از سنش خجالت نمیکشه عجب
خریه ها ایش که گفت منو بگیرن و فلان
که از خودش بیشور ترا منو اوردن و سفت
چسبوندنم به دیوار ،که یهو یه ضربه شلاق
نشست روم و چشام پر اشک شد،نمیخاستم
جیغو داد راه بندازم تا فک کنن ضعیفم
(پایان پارت42)
۱۶.۹k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.