فیک تهیونگ فصل 2 پارت 3

ا.ت
وقتی اینو گفتم رفت
شاید واقعا نباید اینجوری بهش میگفتم
ولی من واقعا فقط اونو به عنوان یه دوست میدیدم...
هوف ولی منو اون بیشتر از 10 سال دوستیم!
نمیخوام این دوستی بهم بخوره!
...........
خب بریم پیش جودا
جودا
وقتی به تهیونگ اونجوری گفتم و رفتم دیدم که چقدر ناراحت شدو گریه کرد...
چی میشد میتونستم بلند داد بزنم تهیونگ من مجبورم، مجبورم که عاشق اون نفر باشم
فلش بک سه روز قبل
جودا
از مدرسه داشتم میرفتم خونه،
وقتی در خونه رو باز کردم و رفتم توی خونه دیدم یه دختر با یه عالمه آدم اونجا هستن..
دختره:به سلام جودا
جودا:ببخشین کاری داری؟
دختره:از تهیونگ دوری کن وگرنه من به تهیونگ صدمه میزنم...
جودا:میخوای باور کنم؟ چجوری اونوقت؟
گوشیشو آورد و بهم نشون داد...
نمیدونم یه مرده همینجوری داشت دنبال تهیونگ میرفت و اصلحه دستش بود
جودا:باشه باشه ازش دوری میکنم خبه
دختره:هوم پس با یکی‌از پسرای مدرسه جلوی چشاش قرار بزار
جودا:ب...باشه🥲
رفتن...
اصلا من که به تهیونگ نزدیک نشده بودم!
وایسا
تهیونگ و وی یعنی یکین!
نه بابا...
اما یه جورایی شبیه همن..
یه جورایی که نه کلا شبیه همن...
پس برای همینه
عشقمو پیدا کردم اما باید از دست بدمش!!!!
پایان فلش بک
جودا
امیدوارم تهیونگ منو ببخشه!
................