تک پارتی جیمین
تک پارتی جیمین
خیانت:)🥀
(معرفی)
صلام من اتم ۲۳ سالمه و با جیمین نزدیک 3 سال میشه که ازدواج کردم:)
صلام من جیمینم ۲۷ سالمه و نزدیک ۳ ساله همسر اتم:)و رئیس ی شرکتم
(پایان معرفی)
ویوات
چند روزیه که جیمین شبا دیر میاد خونه و اصلا بهم محل نمیزاره و خیلیی سرد باهام حرف میزنه
(بگم ک جیمین عاشق بچس و توی این یک سال همش گیر میده که بچه بیار بچه بیار منم میگم بچههه دوست ندارم خب چیکار کنم)
ویو جیمین
همششش ب ات میگممم بچه بیار براممم ولی کو گوش شنواا اه خستم کرده خبب
راوی:ات امروز برای جیمین غذای مورد علاقشو درست کرد و خواست ببره شرکت وقتی رسید با چیزی مواجه شد ک پشماش ریخت و تعجب کرد
ویو منشی جیمین(اسمش لیاع)
من از موقعی که پیش جیمین کار میکنم عاشقش شدم ولی اون زن داره منم نمیتونم مزاحمش بشم تصمیم گرفتم توی قهوه ی جیمین قرص تحریک کننده بریزم🤭
ویو جیمین
ب لیا گفدم ک برام قهوه بیار اونم بعد چند دقیقه اومد وقتی قهوه رو خوردم خیلی گرمم شد پنجره رو باز کردم ولی گرمای تنم کمتر نشد ک نشد:/
بعد چند دقیقه لیا اومد ت اتاق و درو بست
ویو لیا
رفتم ت اتاق جیمین و درو بستم جیمین عرق کرده بود و من رفتم روی پاش نشستم متوجه شدم دیکش داره خیلی بزرگ میشه
ویو جیمین
فهمیدم که لیا قرص ریخته بود تو قهوه ام و من تحریک شده بودم لیا ک اومد روی پام نشست و من خمار نگاش میکردم اونم هی خودشو روی دیکم تکون میداد دیه داشتم میترکیدم
لیا رو پرت کردم رو کاناپه اتاقم و داشتم لباشو می بوسیدم و لباساشو در میاوردم (بقیش با ذهن مریض خودتون)
ویو ات
وقتی رفتم با چیزی ک دیدم هم پشمام ریخت هم قلبم شکست و هم تعجب کردم اون جی..م..ی....نم ب.ب..ود
اون داشت بهم با لیا خیانت میکردم
زمان حال
جیمین داشتم لیا رو میکردم ک در اتاق باز شد و ات اونجا ظاهر شد(مگه جنه؟)
و غذا از دستش افتاد
ات:جیم..ین منن واقعا برات متاسفم(با دادو گریه)
جیمین:اتت صبرر کنن وایس..ااا توضیح میدم وایسا
ات:متاسفممممممم براتتتتت (و رفت)
جیمین:ی ضربه دیگه به لیا زدم ک کام کردیم دوتامون و ازش بیرون کشیدم و ی چک بش زدم
لیا:ددی چراا میزنییی
جیمین:خفه شو ت باعث شدییییی ب اتم ک عاشقشم تموم جونمههه خیانت کنم تف بت
و رفتم بیرون از شرکت(البته لباساشو زود پوشید و رفت لخت نرفتاا) رفتممم دنبال اتم ولی تا اینکه از در شرکت زدم بیرون با ی چیزی خشکم زد
ات:از شرکت رفتم بیرون وقتی داشتم از خیابون رد میشدم ی ماشین زد بهمو سیاهی مطلق..
جیمین:اتم وسط خیابون بود و چند نفر دورش جمع شده بود رفتم اونجا
زمان حال
جیمین:اتتتتتتتتتتمممم بلند شووو تروخدااا بلند شو من غلط کردم من گوه خوردم تروخداا بلند شو عشقممم ترک جون من بلند شو(با گریه) ک انبولانس اومد و ات رو برد با برانکارد منم رفتم باهاش
زمان توی بیمارستان
جیمین:وایی من چه غلطی کردم من ب ات خیانت کردم... الان نزدیک ۳ ساعته ک اتم ت اتاق عمله و بیرون نیومده(با بغض همه ی این حرفا رو زده)بعد چند دقیقه دکتر از اتاق عمل اومد بیرون با شتاب رفتم سمتش که گفت
دکتر:اقای پارک متاسفم هردو رو از دست دادیم
جیمین:هردو؟
دکتر:بله هم مادر و هم بچه
جیمین:چییییییی بچهههههه واییییی نهههههه(عربده)
پاهم سست شد و افتادم زمین و گریه کردم
روز خاکسپاری
جیمین همش گریه میکرد و میگفت چرا اون کارو کردم چراااااا چرااااااا
منو بردن سر خاک اتم نوشته بود مرحوم لی ات(مگه ایرانه مرحوم://)
عشقمو خاک کردن حتی نزاشتن صورت قشنگشو ببینم ک داد زدمم اتتت چراا چشماتو بستییی چرا از بغلت محرومم کردیی برگرددددددد میدونممم داری شوخی میکنیییی لنتییی
۲ ماه بعد
الان ۲ ماهه که جیمین افسرده شدا و هی خودشو سرزنش میکنه اخرم تصمیم گرفت خودشو از ساختمون 18 طبقه ای پرت کنه پایین(و اینم بگم که جیمین دوبار قبل خودکشی کرده ولی نتیجه نگرفته)
و این دوتا عشق توی ۲ ماه پیش همدیگه رفت:)💔🥺
پایان
قدر عشقتون رو بدونید:)
میدونم بد شد اولین تک پارتیمه نظراتتون رو بهمم بگیرن بوسس
خیانت:)🥀
(معرفی)
صلام من اتم ۲۳ سالمه و با جیمین نزدیک 3 سال میشه که ازدواج کردم:)
صلام من جیمینم ۲۷ سالمه و نزدیک ۳ ساله همسر اتم:)و رئیس ی شرکتم
(پایان معرفی)
ویوات
چند روزیه که جیمین شبا دیر میاد خونه و اصلا بهم محل نمیزاره و خیلیی سرد باهام حرف میزنه
(بگم ک جیمین عاشق بچس و توی این یک سال همش گیر میده که بچه بیار بچه بیار منم میگم بچههه دوست ندارم خب چیکار کنم)
ویو جیمین
همششش ب ات میگممم بچه بیار براممم ولی کو گوش شنواا اه خستم کرده خبب
راوی:ات امروز برای جیمین غذای مورد علاقشو درست کرد و خواست ببره شرکت وقتی رسید با چیزی مواجه شد ک پشماش ریخت و تعجب کرد
ویو منشی جیمین(اسمش لیاع)
من از موقعی که پیش جیمین کار میکنم عاشقش شدم ولی اون زن داره منم نمیتونم مزاحمش بشم تصمیم گرفتم توی قهوه ی جیمین قرص تحریک کننده بریزم🤭
ویو جیمین
ب لیا گفدم ک برام قهوه بیار اونم بعد چند دقیقه اومد وقتی قهوه رو خوردم خیلی گرمم شد پنجره رو باز کردم ولی گرمای تنم کمتر نشد ک نشد:/
بعد چند دقیقه لیا اومد ت اتاق و درو بست
ویو لیا
رفتم ت اتاق جیمین و درو بستم جیمین عرق کرده بود و من رفتم روی پاش نشستم متوجه شدم دیکش داره خیلی بزرگ میشه
ویو جیمین
فهمیدم که لیا قرص ریخته بود تو قهوه ام و من تحریک شده بودم لیا ک اومد روی پام نشست و من خمار نگاش میکردم اونم هی خودشو روی دیکم تکون میداد دیه داشتم میترکیدم
لیا رو پرت کردم رو کاناپه اتاقم و داشتم لباشو می بوسیدم و لباساشو در میاوردم (بقیش با ذهن مریض خودتون)
ویو ات
وقتی رفتم با چیزی ک دیدم هم پشمام ریخت هم قلبم شکست و هم تعجب کردم اون جی..م..ی....نم ب.ب..ود
اون داشت بهم با لیا خیانت میکردم
زمان حال
جیمین داشتم لیا رو میکردم ک در اتاق باز شد و ات اونجا ظاهر شد(مگه جنه؟)
و غذا از دستش افتاد
ات:جیم..ین منن واقعا برات متاسفم(با دادو گریه)
جیمین:اتت صبرر کنن وایس..ااا توضیح میدم وایسا
ات:متاسفممممممم براتتتتت (و رفت)
جیمین:ی ضربه دیگه به لیا زدم ک کام کردیم دوتامون و ازش بیرون کشیدم و ی چک بش زدم
لیا:ددی چراا میزنییی
جیمین:خفه شو ت باعث شدییییی ب اتم ک عاشقشم تموم جونمههه خیانت کنم تف بت
و رفتم بیرون از شرکت(البته لباساشو زود پوشید و رفت لخت نرفتاا) رفتممم دنبال اتم ولی تا اینکه از در شرکت زدم بیرون با ی چیزی خشکم زد
ات:از شرکت رفتم بیرون وقتی داشتم از خیابون رد میشدم ی ماشین زد بهمو سیاهی مطلق..
جیمین:اتم وسط خیابون بود و چند نفر دورش جمع شده بود رفتم اونجا
زمان حال
جیمین:اتتتتتتتتتتمممم بلند شووو تروخدااا بلند شو من غلط کردم من گوه خوردم تروخداا بلند شو عشقممم ترک جون من بلند شو(با گریه) ک انبولانس اومد و ات رو برد با برانکارد منم رفتم باهاش
زمان توی بیمارستان
جیمین:وایی من چه غلطی کردم من ب ات خیانت کردم... الان نزدیک ۳ ساعته ک اتم ت اتاق عمله و بیرون نیومده(با بغض همه ی این حرفا رو زده)بعد چند دقیقه دکتر از اتاق عمل اومد بیرون با شتاب رفتم سمتش که گفت
دکتر:اقای پارک متاسفم هردو رو از دست دادیم
جیمین:هردو؟
دکتر:بله هم مادر و هم بچه
جیمین:چییییییی بچهههههه واییییی نهههههه(عربده)
پاهم سست شد و افتادم زمین و گریه کردم
روز خاکسپاری
جیمین همش گریه میکرد و میگفت چرا اون کارو کردم چراااااا چرااااااا
منو بردن سر خاک اتم نوشته بود مرحوم لی ات(مگه ایرانه مرحوم://)
عشقمو خاک کردن حتی نزاشتن صورت قشنگشو ببینم ک داد زدمم اتتت چراا چشماتو بستییی چرا از بغلت محرومم کردیی برگرددددددد میدونممم داری شوخی میکنیییی لنتییی
۲ ماه بعد
الان ۲ ماهه که جیمین افسرده شدا و هی خودشو سرزنش میکنه اخرم تصمیم گرفت خودشو از ساختمون 18 طبقه ای پرت کنه پایین(و اینم بگم که جیمین دوبار قبل خودکشی کرده ولی نتیجه نگرفته)
و این دوتا عشق توی ۲ ماه پیش همدیگه رفت:)💔🥺
پایان
قدر عشقتون رو بدونید:)
میدونم بد شد اولین تک پارتیمه نظراتتون رو بهمم بگیرن بوسس
۱۱.۰k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.