24
[من ]
رفت رو مبل نشست ..یورا هم کنارش بود
+: فلیکس
یورا زیاد با فلیکس حرف نمیزد بخاطر همین فلیکس کمی متعجب شد
ف : بگو
+: اگر میفهمیدی یورا بهت حس داره ..
ف: خب !
+: چیکار میکردی ؟
ف: هیچی ..چون من خیلی وقته احساساتمو خفه کردم
+: چرا ..فلیکس !
ف : به تو چهههه ( با داد کمی بلند )
+: خب ..باشه چیزی نگفتم که ( ناراحت شد و تن صداش اومد پایین )
ه : چخبره ..چرا سر یورا داد میزنی !
همینطور که از پله ها پایین میومد
ه : نمیخواد عربده بکشی ..هیچ حسی نسبت بهت ندارع .. فقط حالش بخاطر کلمه ی وایولت خراب شده بود که دلیلشو خودشم نمیدونه
ف : چرا اونوقت ؟ پس ینی حس داره که حسودی کرده دیگگ
_: خفه شووووو ...اعتماد به نفست منو کشته ..من چرا باید از توی نیم وجبی خوشم بیاد ..اسکلی؟
فلیکس عصبی شد ..
ف: تو به کی گفتی نیم وجبی ؟
حمله کرد به سمت یوری که هیون جلوشو گرفت ..
+: بسععع ...واییییی ههههههههه ساعت ۸ و نیمهههه ..پارتیییییی( هینی کشید)
هیون و بچه ها زود وسایل و اینا رو برداشتن و سوار ماشین شدن.. فلیکس و هیون جلو نشستن ..یورا و یوری عقب
رفت رو مبل نشست ..یورا هم کنارش بود
+: فلیکس
یورا زیاد با فلیکس حرف نمیزد بخاطر همین فلیکس کمی متعجب شد
ف : بگو
+: اگر میفهمیدی یورا بهت حس داره ..
ف: خب !
+: چیکار میکردی ؟
ف: هیچی ..چون من خیلی وقته احساساتمو خفه کردم
+: چرا ..فلیکس !
ف : به تو چهههه ( با داد کمی بلند )
+: خب ..باشه چیزی نگفتم که ( ناراحت شد و تن صداش اومد پایین )
ه : چخبره ..چرا سر یورا داد میزنی !
همینطور که از پله ها پایین میومد
ه : نمیخواد عربده بکشی ..هیچ حسی نسبت بهت ندارع .. فقط حالش بخاطر کلمه ی وایولت خراب شده بود که دلیلشو خودشم نمیدونه
ف : چرا اونوقت ؟ پس ینی حس داره که حسودی کرده دیگگ
_: خفه شووووو ...اعتماد به نفست منو کشته ..من چرا باید از توی نیم وجبی خوشم بیاد ..اسکلی؟
فلیکس عصبی شد ..
ف: تو به کی گفتی نیم وجبی ؟
حمله کرد به سمت یوری که هیون جلوشو گرفت ..
+: بسععع ...واییییی ههههههههه ساعت ۸ و نیمهههه ..پارتیییییی( هینی کشید)
هیون و بچه ها زود وسایل و اینا رو برداشتن و سوار ماشین شدن.. فلیکس و هیون جلو نشستن ..یورا و یوری عقب
۱.۵k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.