خیانت کردی ولی من لعنتی هنوز عاشقتم(آخر)part فصل ۲
پارت آخره نمیخوام زیاد طول بکشه پس زودتر گذاشتم
نمیتونستم این صحنه رو تحمل کنم
_جیمیناااا جیمینااا توروخدا تنهام نزار(باگریه)
اگه قراره آخرین باری باشه که میبینمت پس میخوام اینکارو انجام بدم
کل بدنش از بین رفته بود و صورتش داشت تجزیه میشد جلو رفتمو لبمو روی لب هاش گذاشتم بی وقفه میبوسیدم با حس خارج شدن مایعی از دهنش
سریع سرمو عقب کشیدم به وضوح داشتم میدیم جیمین داره دوباره متولد میشه جیمینه من برگشت اون نه روح بود نه از بین رفته بود
اون دوباره انسان شده بود میتونستم بدنشو لمس کنم نمیتونستم باور کنم نمیدونستم چه اتفاقی افتاده بیهوش شده بود
یک ساعت بعد
جیمین ویو
چشمامو باز کردم من سالم بودم؟
چه خبره جیم کنارم خوابش برده بود
از جام بلند شدم خواستم از در رد شم که سرم محکم خورد تو در
+آییی
جیم حراسون بیدار شد
_چ..چیشده؟
+ببخشید بیدارت کردم
به سرعت اومد سمتمو صورتمو قاب گرفت
_حالت خوبه جاییت درد نمیکنه
تک خنده ای کردم و
دستامو گذاشتم روی دستش
+حالم خوبه عزیزم
بغض گلومو گرفته بود خیلی وقت بود جیمی وجود نداشت که نگرانم بشه
بغض گلومو چنگ میزد آروم لب زدم
+م..میشه ببوسمت جیم؟
جیم ویو
نمیخواستم بغضشو ببینم
با حرفی که زد بی اختیار سمت لباش حجوم بردم دستشو پشت گردنم گذاشت و بوسیدمش حس دلتنگی توی لبام حجوم اورد و با ولع بوسه ای پر سر و صدا راه انداختیم
+جیم
_هوم؟
+میخوام برگردیم کره
_من بیشتر...
یک هفته بعد
چمدونمو ازم گرفت از جنتلمن بازیش خندم گرفت
_سلام کرههه
خندیدم
دلم برای هواش خاطراتمون همچیش تنگ شده بود
_جیمین
+هوم
_یه چیزی بگم بحث نمیکنی؟
+نه
_قول بده
+هوففف قول میدم
_میشه منو ببری خونه کوک؟ میخوام بابت رفتارم معذرت خواهی کنم
+نه
_لطفا
+فقط یه مدت خیلی کوتاه
_مرسییی
پیاده شدم و زنگ در رو زدم کسی جواب نداد
که با چیزی که رهگذر گفت به سمتش برگشتم
&اینجا از ۱۱ ماه پیش خالیه مثل اینکه صاحب این خونه مرده
_م...منظورتون چیه
&گفتن ای پسره یه دخترو دوس داشته دختره ولش کرده رفته بخاطر همین هر روز مشروب میخورده انقد که میگفتن قصد خودکشی داره چند بارم بیمارستان بستری شد ولی آخر بخاطر بخاطر خوردن مشروب اوردوز کرد
ناخداگاه اشک از چشمام سرازیر شد اون بخاطر من مرد نه من دلیل مرگ همه ام من خیلی عوضیم چطور تونستم اینکارو بکنم
وقتی سوار ماشین شدم زدم زیر گریه جیمین نگران نگام میکرد
+جیم
_ه..هیچی نگو
.....
اشکامو پاک کردم و دفترچه خاطراتمو بستم
و این بود پایان داستان پارک جیم(مجددا میگم فامیلی جیم کیم هستش بخاطر اینکه جیمین شوهرشه میگم پارک جیم)
شرطام برای فیک جدید ۴۰ لایک
#جونگ_کوک #تهیونگ #جیمین #جی_هوپ #یونگی #شوگا #جین #سوکجین #نامجون #رپ_مانستر #بی_تی_اس #فیک #رمان #اسمات #تک_پارتی
نمیتونستم این صحنه رو تحمل کنم
_جیمیناااا جیمینااا توروخدا تنهام نزار(باگریه)
اگه قراره آخرین باری باشه که میبینمت پس میخوام اینکارو انجام بدم
کل بدنش از بین رفته بود و صورتش داشت تجزیه میشد جلو رفتمو لبمو روی لب هاش گذاشتم بی وقفه میبوسیدم با حس خارج شدن مایعی از دهنش
سریع سرمو عقب کشیدم به وضوح داشتم میدیم جیمین داره دوباره متولد میشه جیمینه من برگشت اون نه روح بود نه از بین رفته بود
اون دوباره انسان شده بود میتونستم بدنشو لمس کنم نمیتونستم باور کنم نمیدونستم چه اتفاقی افتاده بیهوش شده بود
یک ساعت بعد
جیمین ویو
چشمامو باز کردم من سالم بودم؟
چه خبره جیم کنارم خوابش برده بود
از جام بلند شدم خواستم از در رد شم که سرم محکم خورد تو در
+آییی
جیم حراسون بیدار شد
_چ..چیشده؟
+ببخشید بیدارت کردم
به سرعت اومد سمتمو صورتمو قاب گرفت
_حالت خوبه جاییت درد نمیکنه
تک خنده ای کردم و
دستامو گذاشتم روی دستش
+حالم خوبه عزیزم
بغض گلومو گرفته بود خیلی وقت بود جیمی وجود نداشت که نگرانم بشه
بغض گلومو چنگ میزد آروم لب زدم
+م..میشه ببوسمت جیم؟
جیم ویو
نمیخواستم بغضشو ببینم
با حرفی که زد بی اختیار سمت لباش حجوم بردم دستشو پشت گردنم گذاشت و بوسیدمش حس دلتنگی توی لبام حجوم اورد و با ولع بوسه ای پر سر و صدا راه انداختیم
+جیم
_هوم؟
+میخوام برگردیم کره
_من بیشتر...
یک هفته بعد
چمدونمو ازم گرفت از جنتلمن بازیش خندم گرفت
_سلام کرههه
خندیدم
دلم برای هواش خاطراتمون همچیش تنگ شده بود
_جیمین
+هوم
_یه چیزی بگم بحث نمیکنی؟
+نه
_قول بده
+هوففف قول میدم
_میشه منو ببری خونه کوک؟ میخوام بابت رفتارم معذرت خواهی کنم
+نه
_لطفا
+فقط یه مدت خیلی کوتاه
_مرسییی
پیاده شدم و زنگ در رو زدم کسی جواب نداد
که با چیزی که رهگذر گفت به سمتش برگشتم
&اینجا از ۱۱ ماه پیش خالیه مثل اینکه صاحب این خونه مرده
_م...منظورتون چیه
&گفتن ای پسره یه دخترو دوس داشته دختره ولش کرده رفته بخاطر همین هر روز مشروب میخورده انقد که میگفتن قصد خودکشی داره چند بارم بیمارستان بستری شد ولی آخر بخاطر بخاطر خوردن مشروب اوردوز کرد
ناخداگاه اشک از چشمام سرازیر شد اون بخاطر من مرد نه من دلیل مرگ همه ام من خیلی عوضیم چطور تونستم اینکارو بکنم
وقتی سوار ماشین شدم زدم زیر گریه جیمین نگران نگام میکرد
+جیم
_ه..هیچی نگو
.....
اشکامو پاک کردم و دفترچه خاطراتمو بستم
و این بود پایان داستان پارک جیم(مجددا میگم فامیلی جیم کیم هستش بخاطر اینکه جیمین شوهرشه میگم پارک جیم)
شرطام برای فیک جدید ۴۰ لایک
#جونگ_کوک #تهیونگ #جیمین #جی_هوپ #یونگی #شوگا #جین #سوکجین #نامجون #رپ_مانستر #بی_تی_اس #فیک #رمان #اسمات #تک_پارتی
۶۵.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.